سلام بر مولای مهربانم و انیس دل و جانم؛
دلم در هوس دیدار روی دوست لحظهها را با تیکتیک ثانیهها میشمارد و نگاهم به آئینه دل غریبم دوخته شده که جز دلی شکسته و پریشان چیزی در آن آئینه نمیبینم. تو سایبان قلب منی در آن زمان که خورشید عشق حتی لحظهای مرا تنها نمیگذارد و من در آن گرمای سوزان عشق، تنها تو را میجویم. جمعههای دلتنگی را پشت سر میگذارم و در سکوتی غمانگیز، گم میشوم تا در اعماق این سکوت به ابهام خویش پایان دهم و حضور تو را دریابم. این فصل را درمانی جز وصل نیست و ای دل، زخم تو را مرهمی جز دیدار نیست.
اکرم رجنی- انعکاس آفتاب(با تخلیص)