امید شیعه
کدام نقطهی این خاک زیر پای تو نیست
کدام پارهی خورشید آشنای تو نیست
بگو کدام نسیم شکفته در وادی
که ذهنش آینهبندانی از صفای تو نیست
کدام جاده بگو میرساندم تا تو
کدام سوی افق را نشان جای تو نیست
منم که گمشدهام ای عزیز پیدایم
منی که هر نفسم گریه جز برای تو نیست
امید شیعه! چرا از سفر نمیآیی
که زخم کهنه ما را به جز دوای تو نیست
زمین به ماتم غیرت نشسته است آقا
چرا به بام جهان بیرق لوای تو نیست
در انتظار تو این جان به تنگ آمده است
بیا بیا که به سرها به جز هوای تو نیست
پروانه نجاتی – چهاردهمین شب شعر عاشورا- شیراز