تــــــردید، ایـــن تــلاطم انـــدیشه، التـهاب
آشــفتگی، هـراس، دلی غــرق اضــطراب
امـا، چگـونه، مـیشود آیا، چرا، نه، کـی؟
صــدها سـؤال تبزده در حسـرت جـــواب
جــنگ است و نــابـرابـری و فـتنۀ عطـش
یــــعنی ســپاهـیان ســرابـــند گـــرد آب
یکسو فتاده مست درآغـوش شـب هوس
یکسـو تـمام روشـنی و صــبح و آفـــتاب
درچشم این سوار معمای مبهمی است
تـردید و شـوق، وسعت تصمیم و انتخاب
او تشـنهی حـقیقت پنهــان نیـزههاست
حر است چشمهای که فرومانده در سراب
دیــــگــر دم از غــــرور امــیری نمـــیزنــد
در شب سکوت خیمه نهان کرده الـتهاب
فـردا به کـوی عشـق پــناهـنده میشود
میسـوزد از حـرارت ایـن انـتخـاب نــاب!
شاعر: پروانه نجاتی