خانه / شعر های عاشورایی / غزل / ابهام عاشقانه (عباس احمدی)

ابهام عاشقانه (عباس احمدی)

داغی که سوز عشق تـو در جان ما گذاشت
چندین هـزار کشـته و زخمی بـه جا گذاشت
چشمـان عاشـقـت که مـرا تـــا خـدا کشـانـد
قـانـون سـخــتِ جــاذبـه را زیـــر پــا گـذاشـت
پـل زد کــمــان ابـــروی تـــو بــر پــــــل صـــراط
دریـــای عــفــو در عطــشِ کـــــربــــلا گذاشت
دریا که دسـتِ تـو، ملــوانان کــــه مســـتِ تو
بر کشتی‌اش چـه خـوب خـدا، ناخـدا گذاشت
آتـش کـجــا اثــر بــه جمــال خـلیـــــل داشت؟
داغ تــو شــعلــه روی دل خیــمه‌هـــا گذاشت
ای کــاش در غلـاف، دو پایـش شکـــسته بود
تیغـی که دســت بــر رگِ خون خـــدا گذاشت
دســتانِ بی‌حیــای شــب از آسـمــــان به زور
خورشید را گرفـت و سَــرِ نیــزه‌هـــــا گذاشـت
گــریـــه امــان نــداد، و ابهــام شـــــعـر من….
ســرپــوش روی عاقبـــتِ مـــاجـــــرا گـذاشت.

شاعر: عباس احمدی

telegram

همچنین ببینید

واج نیزه ها

بعد از هجوم خنجر و تاراج نیزه ها آرام رفته بود به معراج نیزه ها ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.