از بقیع تا عرفات
ازعرفات تا کربلا
مظلومیت جدّش را به هروله میگذارد
دریا
مشکی اشت بر دوشش(آبیاری غنچههای تشنه را)
و ابرها
شولایی بر پیکرش(سایبان پیکرهای بیکفن را)
میآید
به یاری آنکه لحظهها عطشش را زنجیر زدند
و ذوالجناح تنهاییاش را شیهه کشید
بوسه میزند
بر شاهرگ بریده
بر حنجرهی بریده
بر دستان بریده
میآید
و اینبار
نامههای دعوت عرشیان را با خود دارد
میآید
و زمین در غیبتش قطرهی اشکی است:
نیمی شعر- نیمی انتظار
عباس احمدی- چهاردهمین شب شعر عاشورا- شیراز