خطبهی اباعبدا… در روز عاشورا{با موضوع رجعت}
ابا عبد ا… نیز در کر بلا میخواهد به افقهای دور بنگرید، نه به چند روز کربلا و کوفه و نه به قیام توابین که در سال ۶٣ یا۶۴(ﻫ.ق) انتقام گرفتند. و نه حتی به قیام مختار در سال۶٧ (ﻫ.ق) و به جنایتکاران کربلا که یکی یکی آنها را دستگیر و مجازات نمودند. میدانید امام چشمها را در کربلا به کجا پرتاب کرد؟ با این خطبهی عجیب متوجه خواهید شد البته ایشان شش خطبه در کربلا دارد. خطبهی زیر اختصاص به امام زمان(عج) دارد و امام حسین(ع) به رجعت و برگشت خود در آن اشاره میکند. فرمودند:« روزی امام زمان(عج) خواهد آمد. من هم میآیم» (و یقهی شما را خواهم گرفت)در دوران رجعت همهی مردگان و قاتلان و ظالمان، زنده می شوند، شهداء نیز بر می گردند و در کنار حضرت مهدی (عج) قرار میگیرند.
این خطبه را جابر از زبان امام محمد باقر(ع) نقل میکند. البته خود امام باقر(ع) نیز ناظر بر جریان کربلا بودند. خطبه خطبهی عجیبیاست بسیار گویاست و به مسائلی اشاره میکند که حتی در مورد ظهور امام زمان(عج) نیز کمتر طرح شده. ببینید وقتی امام زمان(عج) میآیند چه مسائلی با ایشان همراه است؛ فرمودند:
«فَأََ خرُجُ خَرجَهً یُوافِقُ ذالِکَ خرجهامیرالمومنین و قیامَ قائمنا و حیا هَِ رَسول ا…(ص) »
در دورهی رجعت امام علی(ع) میآید تا امام زمان را در کشتن شیطان یاری دهد. حضرت مسیح نیز میآید – گرز ویژهای به همراه دارد که برای کشتن شیطان الزامی است – صحنه عجیب است و فضا و شرایط شگفت آور!
« ثُمَّ لینزَلَنَّ عَلَیَ وَفدٌ من السَماءِ» آن روز همه خواهند دید سفرهی میهمانی بزرگی را که برای حسین (ع) تدارک میبینند. آن سفره از آسمان خواهد آمد. میهمانی آسمانی است. غذاهایی که بر این سفره میچینند همه به برکت وجود من است. و« من» را اینگونه تعبیر میکند: «برای من ِحسین که میخواهم به دنیا برگردم سفره میاندازند.» همه جا در گسترهی زمین سفره میاندازند.
«لَمْ یَنْزِ لوُا الیَ الارضِ قَطُّ؛ پیش از این در زمین کسی چنین میهمانی ندیده است». من شما را دعوت میکنم کنار این سفره بنشینید در حالی که پدرم امیرالمومنین و جدم پیغمبر هستند و شما هم در کنار من باشید.
«وَلینزِ لنَّ اِلَیَّ جبرَ ئیلُ و میکا ئیلُ وإسرافیل» ؛آن روز جبرئیل و میکائیل و اِسرافیل« وَ جنودُ منَ الملائکَهِ»؛ سپاهیانی از فرشتگان ازجمله، میکائیل، جبرائیل و اسرافیل میآیند. در زیارت ناحیه نیز داریم که زمانی که حضرت اباعبدا… در گهواره بود. فرشتگان آسمانی خدمت اباعبدالله میرسیدند و افتخار گهواره جنبانی حسین(ع) را داشتند و« ناغاهُ میکائیل» میکائیل برایش لا لایی میخواند.
«وَلَیَنزِلَنَّ محمدٌ و علیٌ» پیغمبر و پدرم میآیند.« َواَنَا وَ اَخی» من و برادرم امام حسن مجتبی(ع) میآئیم. «وَ جَمیعُ مَنْ مَنَّ االلهُّ عَلَیهِ فی حَموُلاتٍ مِنْ حَمُولاتِ الرََّبِّ»؛ گروهی میآیند که خداوند افتخار ویژه به آنان میدهد و سوار بر مرکبی خاص هستند. منظور شهداءِ و شیعیان هستند. این مرکب چه مرکبی است که شهداءِ سوار بر آن به خدمت حضرت اباعبدا… میرسند؟! جنس این مرکب دو رنگ است و از جنس نور است؛« خیلْ بَلْقُ مِنْ نورٍ.» نمی دانیم که معنایش چیست؟ و چه وسیله و ماشینی است با انرژی هستهای کار میکند یا با… اختصاصی است و از طرف خداوند فرستاده میشود. حرف حرفِ حسین(ع) است و هیچ تردیدی در آن نیست. پسر پیغمبر به دشمن میگوید:
بیچارهها بیائید میخواهم در این شرایط باز شما را دعوت کنم شما مقابل من ایستادهاید و میخواهید مرا بکشید؟ «لَمْ یَرْکَبْها مخلوقٌ»؛ دست دوم نیستند. که تا استارت بزنی ده تا مشکل ایجاد شود.« ثمَّ لَیَهَزَّنَّ محمدٌَلواءَهُ»؛ ناگهان پرچمی بر افراشته میشود و تکان میخورد که پرچم پیغمبر است. « وَلَیَد فَعَنَّهُ اِلی قائِمِنا» چه اتفاقی میافتد؟ پیغمبر پرچمش را بدست مهدی(عج) میدهد«معَ سیفِهِ»؛ شمشیرش را به دست مهدی (عج) میدهد.
این سلاح به اعتبار آن روز شمشیر بود. ممکن است این شمشیر سلاح ِامروزی باشد. « ثمَّ اِنّا نَمْکُثُ منْ بعدِِ ذلِکِ»؛ دیگر تا قیامت روی زمین میمانیم.» تا وقتی که خدا بخواهد من زندهام (تا قیامت). در دورهی رجعت بعد از امام زمان(عج) پرچم در دست اباعبدا… است و تا قیامت حکومت خواهد کرد. به این دوره« رجعت» میگویند.
مرحوم علامه مجلسی می فرمایند: اگر بعد از اصول دین میتوانستم اصل ششمی طرح کنم آن اصل رجعت بود. یعنی: وزن رجعت را در کنار اعتقاد به توحید معاد و نبوت و عدل قرار داده است. این مهم بودن مسئلهی رجعت را میرساند.
« ثمَّ اِنَّ ا.. یُخرِجُ مِنْ مََسْجِدِ الکُوفََهِ عَیْناً مِنْ دُهْنٍ» خداوند از مسجد کوفه چشمهای میجوشاند که شبیه به روغن است.» و «وَعَیْناًً مِنْ لَبَنْ»؛ و چشمهای هم از شیر. و« وَعَیْنًا مِنْ ماء»ِ؛ و چشمه ای از آب میجوشاند. آیا منظور این است که مثلاً ما اینجا نشسته ایم و یک چشمهای بیرون میآ ید. یا زبان تمثیلی است و نمادین است و قضیهای دیگر پشت این کلام نهفته است.
امام زمان (عج) از خوزستان عبور میکند یک میلیون نفر او را همراهی میکنند. خیلی ها کفش نمیپوشند زیرا میترسند از امام جا بمانند. با او از بصره حرکت میکنند و به سمت کوفه میروند. پس ازجوشش چشمهها؛ «ثُمَّ اِنَّ امیر المومنینَ یَدْ فَعُ اِلَیَّ سیفَ رَسوُلِ اللهِ فَیَبْعَثَُنی اِلَی الشَّرقِِِ والْغَرْب»؛ شمشیر پیامبر به او داده میشود، امیرالمومنین نیز هست. و حرکت به سوی شرق و غرب آغاز میشود. یعنی فتح جهان. « و لا آتی عَلی عَدُ وٍ اِلاّ اَهْرَقْتُ دَمَهُ»؛ آنروز هیچ دشمنی نمیماند مگر اینکه من خونش را بریزم.- آن روز هیچ بتی نمی ماند – « وَلا ا َدْعُ صَنَماًً اِِلاّ اَحْرَقْتُهُ»؛ هیچ بت و قدرتی در دنیا نمیماند مگر آنکه آن را میشکنم و میسوزانم. همهی قدرتهایی که در دنیا هستند نابود میکنم. «حَتّی أقَعَ اِِلیَ الهِِنْد»؛ میرسم به هند. «فَاَفْتَحُها» فاتح هند میشوم حتی هند را فتح میکنم(در آن روزگارهند گسترهی بسیاربزرگی را شامل میشده است) «واِِنَّّ دانیالَ» چه کسی با من همراه میشود ؟ حضرت دانیال یونس و یوشع. «یَخْرُجانِِ اِِلی امیرالمومنین» همه آنها خدمت امیرمومنین(ع) میآیند و میگویند: «یقولان صدق ا… و رسولهُ»؛ راست گفت خدا و رسول. پس معلوم است در آن زمان این وعده به آنها هم داده شده است. « وَیَبْعَثُ ا…مَعَهُما اِلی البَصْرَه» و حر کت به سمت کجا آغاز خواهد شد؟ به سمت بصره. که در نهج البلاغه هم به آن اشاره شده است. « وَ یَبْعََثُ ا… اِلی بَصْرهِ سَبْعینَ رَجُلا»به فرماندهی حضرت دانیال و یوشع٬ هفتاد نفر برگزیده میشوند تا بصره را فتح کنند. این هم مأموریتی است که به آن ها داده میشود. «فَیَقْتُلوُنََ مُقاتِلیهِمْ»؛ میکشند قاتلان را.«وییَبْعَثُ بَعْْثا ً اِلی الرُومْ» ارتش مسلح ایشان به سمت روم ( منظور اروپاست ) حرکت میکند و آن جا را نیز فتح مینما ید.
آن روز جنبندگان حرام گوشت کشته میشوند و در زمین جز پاکیزگان باقی نمیمانند. سپس به یهود و نصارا و دیگر ادیان فرصت میدهم (اباعبدالله میفرماید) تا میان حقیقت اسلام و شمشیر یکی را انتخاب کنند هر که اسلام را بپذیرد بر او منّت میگذارم (رهایش میکنم) و هر که نپذیرد خدا خونش را خواهد ریخت. در آن روز هیچکس از شیعیان ما نیست مگر آن که خداوند فرشتهای را نزدش میفرستد تا غبار اندوه از چهرهاش بزداید و همسران و جایگاهش را در بهشت به او نشان دهد.
آری ابا عبدا… در روز عاشورا آیندهی جهان را ترسیم کرد. تا دشمنان بفهمند در مقابل چه کسانی ایستادهاند و دریغا! که این افق رشد یافتهی فکری و فهم وجود ندارد. «فَیَفْتَحُ اللهّ لهمْ لا یَبْقی عَلی وجهِ الْاَرضِ اَعْمی»؛ آن روز هیچ نا بینایی روی زمین پیدا نمی شود همه بینا میشوند و« ولا مُقْعَدٌ»؛ و هیچ زمینگیری پیدا نمیشود. اوضاع خوب میشود و اباعبدا… دنیا را اینگونه میسازد و« وَلا مُبْتَلی؛ هیچ گرفتاری آن روز پیدا نمیشود. « اِلاّ کَشَفَ ا… عَنْهُ بَلا ءََهُ بِنا اَهْلِ البیت»؛ بهوسیله ما اهل بیت همهی گرفتاریها آن روز دور میشوند. این یکی از خطبههای اباعبدالله است ببینید چه آ قای عزیزی داریم با چه مهر و عطوفتی سخن میگوید تا اگر هنوز سوسوی امیدی در بازگشت کسی هست بازگردد. آن وقت این آقا لحظات کوتاهی بعد از این تنها میشود «فَنَظَرَ عن یمینه ًو شماله ً» نماز عاشورا بر پا میشود. «سعید بن عبد ا…» و «عمر بن قرظه» یاران وفادار امام به شهادت میرسند. امام نگاهی میکند، میبیند چند یار بیشتر ندارد. همه عاشقانه اذن میدان میگیرند و جان فشانی میکنند و سپس نوبت بنیهاشم میرسد. من بسیار دوست داشتم از بنیهاشم بیشتر سخن گفته شود، از قاسم، پسر مظلوم امام مجتبی احمد(که دربارهی او بسیار کم گفته شده) سه ستارهای که گرد مهتاب کربلا میچرخیدند. سه برادر اباالفضلالعباس. تکتک آنها در این زمان اذن میدان میگیرند و شهید میشوند. ابا عبدا… میدان را در بعد از ظهر نظاره میکند سرخ و گلگون و ارغوانی یاران همه شهید شده اند. « فنظرعن یمینه و شماله » نگاهی به چپ و راست کرد. در کربلا هیچ کس نبود تنهای تنها مانده است. صدای مظلومیتش بلند شد. «هَلْ منْ مُعینٍ یُعینُنا لِوَجْهِ ا… هَلْ منْ ذابٍ یذُّبُ عن حرَمِ رَسوُلِ ا…» ناگهان صدایی بلند شد. چه کسی بود؟ سرباز کوچکش علی اصغر اعلام آمادگی کرد. اصغر را به میدان آورد و گفت:« ای مردم اگر فکر میکنید من این کودک را بهانه کردهام تا خودم را سیراب کنم شما خود ببرید و سیرابش کنید.» سیرابش کردند چه سیراب کردنی…..؟!
« لَیتَکُم فی یومِ عا شورا جمیعاً تنظرونی / کیفَ اِستسقی لطِفلی فأبَوا یرْحَموُنی»
کاش همهتان در کربلا بودید و میدیدید که اصغرم را چگونه سیراب کردند .» سکینه میگوید: «از سوراخ خیمه که بر اثر تیرباران صبح سوراخ شده بود. نگاه کردم؛ بابایم را دیدم که با شرمندگی عبایش را به روی این کودک کشید و جلو و عقب میرفت.»
وَسَیَعلمُوا الّّذیَنَ ظلَََمُوا اََیَّ مُنقلَبٍ یَنْقَلِبون ….
منبع: روز دهم۲، مجموعه سخنرانی های عاشورایی دکتر محمد رضا سنگری، مرکز پژوهش ونشر فرهنگ عاشورا، خورشید بارن، زمستان۸۶،صص۳۱-۲۵