خانه / قصه ها و داستانها / قصه ی لحظه ها / جبرئیل بوده، جبرئیل امین

جبرئیل بوده، جبرئیل امین

فاطمه خواب است. حسین گریه می‌کند. یکدفعه گهواره شروع می‌کند به تکان خوردن. صدای لالایی شنیده‌می‌شود. حسین آرام می‌گیرد. ماجرا را که برای محمد تعریف می‌کنند، می‌گوید: “جبرئیل بوده، جبرئیل امین.”

منبع: آفتاب بر نی/ زینب عطایی

telegram

همچنین ببینید

آفتاب بر نی

آفتاب بر نیReviewed by Admin on Dec 10Rating: اول تن‌به‌تن با حسین می‌جنگیدند. دیدند نمی‌شود؛ ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.