عنوان پایان نامه: تحلیل و بررسی نثر ادبی عاشورایی در عصر انقلاب
نگارش: اسماعیل لطفی
گروه: زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه محل تحصیل: دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول
مقطع: برای دریافت درجه کارشناسی ارشد«M.A»
سال تحصیلی: زمستان ۱۳۸۸
استاد راهنما: دکتر محمدرضا سنگری
استاد مشاور: دکتر محمدعلی گیتی فروز
چکیده:
این پایان نامه در یک مقدمه و پنج فصل تنظیم شده است.
فصل اول، کلیات پژوهش، شامل اهداف، پیشینه و روش کار تحقیق می باشد.
فصل دوم، تعریف و توضیح نمایی کلی از نثر ادبی عاشورایی در عصر انقلاب به ویژه تبیین و پردازش به دو عنصر مهم این نثر زنده و پویا یعنی «توصیف و تخیل»
فصل سوم، تحلیل کلی درباره کتاب های مورد بررسی.
فصل چهارم، ویژگی های نثر ادبی عاشورایی در عصر انقلاب در سه بخش ادبی، زبانی و فکری که آرایه های ادبی خود در سه حوزه ی بدیع، بیان و معانی بر مبنای کتاب«فنون بلاغت و صناعات ادبی» از جلال الدین همایی، دنبال شده است.
فصل پنجم زندگی نامه برخی از نویسندگان این موضوع نثر که از کتاب «نثر شاعرانه»ی دکتر محمدرضاسنگری در این خصوص استفاده شده و در پایان فهرستی از کتاب های منبع و مأخذ آمده است.لازم به ذکر است که هیچ اثری در باب «تحلیل و بررسی نثر ادبی معاصر» و آن هم «عاشورایی» به طبع نرسیده.تنها اثری که این اواخر توانست کمکی به این «پایان نامه» بکند کتاب «نثر شاعرانه» بود که تازه از زیرچاپ در آمده است.
اهداف تحقیق:
۱) تحول و تطوّر نثر از گذشته تا معاصر
۲) تحلیل و مراقه در توصیفها و خیال انگیزیهای زیبا در این عرصهی ادبی
۳) پرداختن به ویژگیهای سبکی نثر عاشورایی معاصر
۴) دیدن تواناییهای آثاری که در این ساحت مقدس آفریده شدهاند.
۵) معرفی برخی از نویسندگان این نوع ادبی
۶) قرار گرفتن در این فضاهای روح بخش و جان پرور که دل انسان را صیقل دهد و…
روش کار و تحقیق:
این پژوهش به صورت کتابخانه ای و یادداشت برداری بوده که نخست مطالعه ی آثار ادبی عاشورایی در عصر انقلاب، انجام گرفته، سپس تحلیل و بررسی ادبی(سه ساحت ادبی، زبانی و فکری) دنبال شده و موارد مورد نظر استخراج، فیش برداری و بر اساس موضوع های مختلف تنظیم گردیده است.
گزیده ای از متن: (فصل دوم)
توصیف نماز ظهر عاشورا
«تا آفتاب به میانه ی آسمان می رسد، نماز در من می شکفد. نیم روز داغ عاشورا تداعی می شود و نمازی که سنگهای تفتیده و غبار غمرنگ دشت، مؤذن آن بودند. نمازظهر تو را هنوز و همیشه فرشتگان مرور می کنند. خوبتر از این قامت نمیتوان بست عشق را، اشک را و معرفت و سلوک را. تو رکوع میرفتی و تیرها در تن سعید و هانی سجده میکردند. تو در قنوت بودی و تیرهای رُسته بر تن یاران، دستهای قنوت…نه بالهای پرواز میشدند. »
سیب و عطش-ص۵۹