خانه / بایگانی برچسب: متن ادبی

بایگانی برچسب: متن ادبی

میلاد حضرت علی(ع)

دردی غریب درتمام وجودش می پیچید. از شدت درد به این سو و آن سو می‌رفت. نیرویی آسمانی او را به بیرون از خانه می‌کشاند و جاذبه‌ای پرقدرت به سوی خویش می‌خواند. فاطمه بنت اسد بی اختیار با همراه نه ماهه‌اش به سوی آن نیروی بی‌نهایت حرکت کرد. ناگاه پس از گذر از کوچه پس کوچه‌های مکه خود را رو ...

ادامه نوشته »

کربلا زادگاه مسیح

درد در وجود مریم می پیچید، شماتت‌ها دردناکتر و جانکاه تر بود. – خواهر هارون بارداری بی همسر؟! – مادرت پارسا و عفیفه بود و پدرت را به نجابت و پاکی میشناختیم – تردامنی‌ات را با کدام آب خواهی شست؟ این داغ ننگ تا همیشه برپیشانی ات خواهد بود که زیستگاهت معبد بود و معبد را به گناه آلودی! مریم ...

ادامه نوشته »

میلاد حضرت زینب(س)

ای چشم‌های‌ روشن عاشورا! ای‌ عقیله‌ی‌ قبیله‌ی‌ قبله، زینب عفاف و عشق و صبوری‌، خوش آمدی‌. پنجم جمادی‌ الاوّل است و ولادت تو و نخستین گریه‌ی ‌تو در امتزاج اشک و لبخند زهرا، تو آمده‌ای‌ تا شریک فردای حسین باشی در زیباترین حماسه‌ی‌ تاریخ تو آمده‌ای تا نائبه‌الزهرا باشی در شکوه شمشیر و شهادت و شرف. تو آمده‌ای‌ تا حنجره‌ات ...

ادامه نوشته »

تفسیر«یا جمیل» به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی(ع)

زمان با تمام شتابی که داشت، گویی متوقّف شده بود و نبض هستی، با تمام هیجانش، جریان کُندی داشت! خیل فرشتگان، با بال‏های پرندین، کوچه‏های بلورین آسمان را اذین می‏بستند و حضرت جبریل علیه‏السلام در انبوه رنگین کمان، بر آسمانِ «مدینه» بال گسترده بود. در خانه امامت و رسالت، نور و ولایت و در خانه حضرت زهرا علیهاالسلام ، خورشیدی ...

ادامه نوشته »

بابا دمی درنگ(به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی(ع))

کدام دست سیاه، شرنگی چنین در کامت ریخت؛ که قطره‌قطره در تشت می‌چکی و تلخابه‌های درد را قی می‌کنی؟ تشت، آیینه‌ی دردهای توست. ترجمان عمری تلخی‌ چشیدن و خون دل خوردن. تشت، قصه روزگاران تنهایی و غربت توست. مگر نه اینکه همراهان نیز شناختندت و زخم زبان‌ها و اشارت‌های پیدا و پنهان، هر روز داغی تازه، زهرابه‌ای نو، دردی شکننده ...

ادامه نوشته »

غدیر

صدای پیامبر در برکه‌ی غدیر پیچید که به جلو رفتگان بگویید برگردند و صبر کنید تا عقب‌ماندگان برسند، خبر مهمی در راه است، از جهاز شتران منبری ساختند و پیامبر به بالای منبر رفت. تو رانیز به بالا فراخواند، تنها تو را و نه هیچ کس دیگر. به رسم همیشه‌ی زندگیت اطاعت کردی ولی به ادب یک پله پایین‌تر از ...

ادامه نوشته »

شهادت خورشید

ای ثانیه‌های غمگین، ای لحظه‌های سنگین، ای زمان‌های سهمگین، دست از سرم بردارید، رهایم کنید، آن‌چه شما می‌گویید را هیچ‌کس باور نمی‌کند. داستان تلخی را که شما نقل می‌کنید هیچ شنونده‌ای راست نمی‌‌انگارد. آخر چگونه می‌توان باور کرد خورشید بمیرد؟ چه کسی‌باور می‌کند ماه با دستان کافری شق‌القمر شود؟ چگونه می‌توان از زلالی آب، روشنایی خورشید، لذت عدالت، اوج حرّیت ...

ادامه نوشته »

شهادت قرآن ناطق

فرق عدالت شکافت، دیوار آزادگی و جوانمردی فرو ریخت. ثلمه‌ای عظیم و فاجعه ‌ای جبران‌ناپذیر اتفاق افتاد. دستی پلید با فکری شیطانی ماه را به دو نیم کرد. قرآن ناطق پاره‌پاره بر زمین افتاد، هستیِ هستی نیست شد. اشک صخره‌ها جاری است. سوگواره‌ی سنگ‌ها شنیدنی است. خجالت لاله‌ها دیدنی است. عرق شرمندگی بر پیشانی خورشید نشست، ماه سر به زیر ...

ادامه نوشته »

میلاد امام سجاد(ع) مبارک

سجاده ات را به وسعت تمام هستی گسترده ای تا هرچه عبادت و راز و نیاز است سهم تو باشد. هرکس را از دنیا بهره‌ای است و بهره‌ی تو سجده‌های طولانی و استغاثه‌هایی است که دربرابر محبوب و معبودت داشتی و چه اندوخته‌ای بالاتر از این. سهم تو، مناجات و راز و نیازهایی است که انسان را به خدا می ...

ادامه نوشته »

کوثر هستی

بهشت پیامبر، سر بر زانوی علی نهاده است. گره خوردگی دو اشک و غروب آفتاب علی در تاریکزار غربت و غم آغاز شده است. فاطمه‌ی پیامبر، در غریبستان مدینه؛ در خانه‌ای در سوخته، در کبودای بازوی و بنفشای صورت، سر رفتن دارد. – فاطمه جان تو می‌روی و علی می‌ماند. تو می‌روی و زینب با داغ و آه بدرقه‌ات می‌کند. ...

ادامه نوشته »