ماه سه ساله ماه در خرابه دید دختری سه ساله بود بس که گریه کرده بود روش، مثل لاله بود گفت: ای رقیه جان! چیست قصهی تو، چیست؟ چیست داستان آن دختری که میگریست؟ گفت من رقیهام ماه! ماه مهربان! دختر حسینیم آه… قصهی مرا بدان… آسمان به موی او شب، ستاره بسته بود روی گوش او، پدر گوشواره بسته ...
ادامه نوشته »