از ربذه آمده بود؛ قتلگاه راستگوترین صحابی پیامبر، ابوذر. از ربذه آمده بود؛ سوختهتر از صحرا، با داغی که در غروب غریب بیابان تفتیده بر جانش نشسته بود. سخت و طاقتسوز است تماشای مرگ آرام و غریبانهی کسی که همهی عمر در سایهی صمیمیّت او زیستهای و جون، ابیمالک، با زخم این خاطره از ربذه بازگشته بود. دمی طنین آخرین ...
ادامه نوشته »