خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی / همیشه عاشورا(محمدرضا سنگری)

همیشه عاشورا(محمدرضا سنگری)

آیا هنوز وسوسه‌ی گندم ری، عمرسعد نمی‌رویاند؟
 آیا امروز هم رقابت شمر با عمرسعد، گودال قتلگاه نمی‌آفریند؟
 آیا درخشش سکه‌ها و جاذبه صله‌ها، اسب‌ها را برای سم‌کوب پیکر حقیقت آماده نمی‌کند؟
 هنوز و همیشه کربلاست و دشنه‌های تشنه‌ای که در کوری وجدان و قحطی ایمان، جز شقاوت و درشتی و زشتی نمی‌شناسند.
هنوز و هماره عاشوراست و سلسله جبال سخاوت و صبوری و صلابت در طوفان‌گاه شرارت و بی شرمی، رسته از هر هراس و هزیمت ایستاده است. مردان و زنانی که رستن در عطش، شکفتن در شعله، به بار نشستن در خاکستر و تبسم در تازیانه را می‌دانند و می‌توانند.
کربلا زادگاه ارزش‌هاست و عاشورا روز ولادت شهادت!
کربلا پیام گذار این حقیقت است که باطل آن‌گاه می‌رود که تو بإیستی، سیاهی آن‌گاه می‌میرد که روشن زندگی کنی و روشنی بیفشانی.
کربلا، رویش‌گاه مجد، عزت و شرف است و مگر حسین(ع) در هنگامه‌ی تهدید دشمن به مرگ نگفت که:« افبالموت تخوفنی؛ از مرگم می‌ترسانید؟» «هیهات طاش سهمک و خاب ظنک؛ بیهوده انگاشته‌اید و به ناروا رفته‌اید».
« لست اخاف الموت و هل تقدرون علی اکثر من قتلی؛ من مرگ‌هراس و مرگ‌گریز نیستم و مگر بیش از مرگ و کشتن من می‌توانید؟»
« مرحبا بالقتل فی سبیل الله؛ چه خوش است مرگ در هنگامه‌ی سلوک و ره سپردن به سوی محبوب».
اگر باران مرگ ببارانید، اگر تیغ‌ها به امید شناوری در خونم از نیام آخته شود، اگر همه‌ی نیزه‌ها در رگ‌هایم فرو رود پروایم نیست، چرا که «زندگی» همسایه‌ی جان‌های عاشق است و جاودانگی را از ازل به نام عاشقان نوشتند.
«و لکنکم لا تقدرون علی هدم مجدی و محو عزتی و شرفی؛ شما حقیرتر و ناتوانتر از آنید که مجد، عزت و شرف مرا لگدکوب کنید».
« فاذا لاابالی من القتل؛ پس هرگز پروای مرگم نیست».
هر کس عزت می‌طلبد، از کربلا ناگزیر است و هر روح بی‌پروایی که شیفته‌ی تیغ است، قله نشین شرف خواهد بود.
اگر کربلا را دریابیم، ذلت، فاتح حریم قلب و هستیمان نخواهد بود.
 
محمدرضا سنگری
telegram

همچنین ببینید

داستان غدیر به روایت دکتر سنگری

داستان غدیر آفتاب درآبگیر اگر آن روز-هجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت- بودیم، چه می‌‌دیدیم؟ ...