چهل روز است چشمهها خون میجوشانند، آسمان دلگرفته و غمگین در سوگ حنجرهی خونفشان غروب، خون میگرید. از آن لحظه سرخ که حنجرهی تشنه در گودال به دشنهی شقاوت سپرده شد همهگاه و همهجا رنگی از خون دارد. و چرا نه؟ خون، این محبوبترین قطره، از گلوی محبوبترین و عزیزترین وجود-حسین(ع)- بر خاک چکه کرده است.
چهل روز است هستی در مصیبت حسین میگرید. نسیمی که میوزد سوگوار و مرثیهخوان در گوش گلها، پرپرشدن بهار را بر داغترین خاک باز میگوید. گلها گریبان چاک میزنند. ستارگان، شبانگاه قطرهقطره، خاک را به باران اشک خویش میشویند و پدیدهها، خون رنگ و اندوهبار، عاشورای حسین را نوحه میکنند.
چه شده است که همه غمگنانه مینالند و خون میگریند. دل هستی خون است، همه جا «دم عبیط» میجوشد؛ خون تازه: ما رفع حجر من الدنیا الّا و تحته دم عبیط و لقد مطرت السماءُ دماً بقی اثره فی الثیاب مده حتی تقطّعت؛ هیچ سنگی برداشته نمیشد مگر اینکه خون تازه زیر آن پیدا بود و از آسمان باران خون میبارید که نقش آن بر لباس باقی میماند و پس از زمانی از میان میرفت.
بر گونهی آسمان در هنگامهی غروب نقشی سرخ نشست و سپیدهدمان نیز رنگی از خون گرفت. تا صبحگاه و شامگاه سوگوار حسین باشد.
بر پیشانی فلق و شفق، نقش خون حسین، مظلومیت همیشهی او را در چشمها خواهد نشاند و آیینهی فراروی روزگاران خواهد نهاد تا بدانند آسمان پشتیبان شهید است و این سقف بلند آبی، هر صبح و شام، سند ماندگاری حقیقت، طلوع و غروب، یعنی آغاز و انجام و حضور خون شهید در این دو لحظه، یعنی از آغاز تا انجام از آن شهید است و شهیدان مثل خون در رگها –در رگ رگ زمان- جریان دارند و در روح ثانیهها و لحظهها میدمند و میوزند تا زمان و زمین جان بگیرد و گسترهی آسمان بلند و سرافراز بماند.
چهل روز حضور خون، حضور حیات است؛ مگر بیخون، حیات انسانها معنا مییابد؟ مگر بیخون زندگی ضربان جریان خواهد یافت؟ خون با حسین در رگها و آوندها دوید و بی او، هستی رنگ پریده و مرده، بیرمق و ناتوان و سکونزده و رخوتآمیز میماند. چهرهی بیخون زیبا نیست. خون که در گونه بنشیند زیبایی و طراوت و شادابی را نمایش میدهد و خون بر گونهی آسمان گوه آن است که بی حسین، هستی زیبا نمیشد، بیحسین، از شادابی و طراوت خبری نبود. آسمان زیبایی و آبرو از حسین دارد و سرافرازی از او آموخته است. نمیدانیم اگر حسین، در عاشورا، خون اصغر بر آسمان نمیفشاند، امروز کدام رنگ گونهی آسمان را زینت میداد؟
اگر از عاشورا تا اربعین، چهل روز خونافشانی نمیشد، آسمان چهقدر زشت و سیاه مینمود. چهل، کمال است و آسمان، کمال خویش را از سرچشمههای جوشان و زلال عاشورا تا اربعین یافته است. پس از این چهل روز، آسمان، بلند ایستاد، رنگین کمان در آن مجال جلوهگری یافت. ستارهها، نور افشاندند. خورشید از از مشرق تا مغرب جرأت حضور یافت و ابرها به بارش باران ایستادند.
اربعین معنی تمام و کمال است. تداعی اوج توانایی و رسایی، اگر تا اربعین خون در تمام آوندهای زمین جریان نمییافت، زمین توان چرخش نداشت. زمان، توان سیر نمییافت و خاک، رمقی برای رویاندن و شکوفایی نداشت.
یا حسین! چهل روز همه برای تو گریستهاند؛ کاملترین گریه، چهل روز پیاپی اشک و سوگ ودرد. چهل روز تعزیهداری آسمان و زمین.
راز این گریهها چیست؟ آیا چهل روز اشک، نشانهی سوگواری بر از دستدادن «کاملترین وجود» نیست. «کاملترین اسوه» و کمال و تمام همهی پیامبران و اولیای الهی؟
یا حسین! گریهی آسمان و زمین و خون دلی همهی هستی نه از ان است که یک تن، تشنه، به تیغ جنایت سر بریده شده است، تو تمام و کمال همهای، وارث همهی خوبان، وارث همهی خوبی، کشتن تو، کشتن خوبی و زیبایی است؛ در گودال قتلگاه قرآن در خون دست و پا میزد، سر همهی پیامبران بر نیزه شد؛ تن همهی اولیا و اوصیا سمکوب اسب ستم شد.
یا حسین! اربعین تو چهل روز نیست. هر چند اربعین قطعهای از زمان است مفهوم «همیشهی زمان»، استمرار، تداوم و جاودانگی را دارد. چهل روز گریه خون بر تو، یعنی زمان و زمین، داغدار و مرثیهخوان همیشهی تواند.
یا حسین! هر کس بر تو نگرید از هستی بریده است، همداستانی با خلقت را فراموش کرده است و به لذت بزرگ گریستن بر تو نرسیده است. چشمی که بر تو نگرید چشم نیست، رسم زندگی نمیداند و شکوه سوگواری بر تو را ادراک نکرده است. گریه بر تو آبروی چشم است و هرگز مباد چشمی بیآبرو بماند.
یا حسین! فرزند عزیز تو مهدی بر تو خون میگرید. ما را دریاب تا با اقتدا به عزیز پنهان، در نهان و آشکار منزلت والای اشک ریختن بر تو را ادراک کنیم.
دکتر محمدرضا سنگری
برگرفته از کتاب چهل روز عاشقانه