تو میرسی مثل ماه روشن،به زیر پایت ستاره جاری
و از دو دست همیشه سبزت گل ونسیم بهاره جاری
نمیتوان ازتو در غزل گفت،ترا ابد یا ترا ازل گفت
تو رود آئینه هستی وابر،زگیسوانت شراره جاری
چه میکنی که بشوق نامت در این غزلهای خشک وبی روح
گل تصاویر مـی شکوفد ومیشود استعاره جاری
تو میرسی ای گلوی عاشق میان بغضی سیاه وساکت
و میشود باصدای سبزت اذان عشق از مناره جاری
فروغ شبهاست خواندن توبلوغ لبهاست خواندن تو
تویی که معنای بودنت را نمیکنی در نظاره جاری
ترا سوار همیشه پیروز به چشم فردا مگر ببینم
که میرسی مثل ماه روشن به زیر پایت ستاره جاری
علی حاجتیان فومنی