کجاست قامت سبزت، بهارمان بس نیست
بیا بـٌتاز وبتازان،سوارمــان بس نیست
دو چشم میکنم این کوه وکاه را بر راه
اگر اشاره کنــی،انـتظارمان بس نیست
چه فکر میکنی ای آسمانترین روشن
چه فکر میکنی آیا غبارمان بس نیست؟
به ما بگو که جز این لهجهها چه باید خواند؟
به ما که نالهٌ شب زنده دارمـان بس نیست
مــخواه گــریه بپرهیز وازمن ای مولا!
اگرچه عدهی پرهیز کارمان بس نیست
کـجای خاک بــخوابانم ایـن همه گل را
بس است ساقه شکستن مزارمان بس نیست
زیــــاد ســفر مــیکنی دل نـــاچیز
یقین بدان سفر هست بارمان بس نیست!
عباس چشامی