ای حضرت وفاداری…
آن لحظه که میان دو رود، همه ی هستی را بدرود می گفتی…
آن لحظه که نماز غیرت را روی آبهایی که از بی قراری هذیان می گفتند در معرض چشم زمین و زمان بی آداب اقامه می کردی…
دست های بریده ات قنوت را تفسیر می کرد و در امتداد ربّنای زلالت
همه ی موجها آمین می گفتند و در طواف نام عزیزت نیلوفران تشنه
از حوض کوثر سیراب می شدند و صفا را در مشعر، به نظاره می نشستند.
***
ای پروبال حسین برای پرواز!
دانستی که داغ چشم های مهربانت که چشمه ی تنزیل وفاداری بود با کمر حسین چه کرد؟!
داغی که… کمر آب ها را شکست.
بعد از تو ای حضرت صبر، سینه ها گر گرفتند.
شعله شعله سوختند و چشم ها، دجله دجله گریستند…
بعد از تو ای ماه هاشمی نسب… خورشید روی نیزه ها رفت تا ستاره ها را ظلمت کفر نبلعد…
***
بگو که چگونه مظلومیت حسین را بغض کردی؟!
بگو که چگونه… انتظار در گهواره ی بی تابی عطش را گریستی؟!
بگو چگونه آه خدا را در سینه نشاندی… که ذکر نام نورانیت غبار غم از دل ها می زداید و گره از کارها می گشاید.
***
هنوز پژواک آن فریاد توحیدیت به گوش می رسد…. والله ان قطعتموا یمینی…
بگذار عشق در خلوت یادت سینه زنان در دشت ها بتازد و لحظه ها نوحه خوان ماجرای غمبارت باشند.
بگذار زنجیرهای بی تابی برشانه های دلتنگیمان فرودآیند.
شاید قدری.. ازالتهاب این درد جانسوز بکاهند.
و بگذار تا خاک این درد پرسوز را در بغض شعرهایمان بریزیم و مرثیه ی غروب غریبانه ی چشمهایت را با مضامین اشک بربلندای دفتر تاریخ بسراییم.
سلام بر تو ای حضرت صبر…سلام بر توای حضرت وفاداری .. سلام برتو…
پری انصاری