نخلهای علقمه گواهند که آب، قطره قطره از لابه لای انگشتانت فروچکید؛ چون اشکی که از گونههایت جاری بود.
با ما بگو راز آن لحظات شگرف را!
با ما بگو زمزمهای را که بر آب خواندی!
کدامین مرثیه بود که آیینهوار، عاشقانگیهای تو را سرود؟
آهسته آمد به بالا، دستی که دریاترین بود
تصویر نابی که دیدند، مردم ز دریا، همین بود
چرخاند و خالی شد از آب، جایی که باید بنوشد
سهم ابوفاضل از عشق، جای تعجب، یقین بود..
از لحظههای سبزی بگو که با آبیترین آیینهها آغاز و با ارغوانیترین داغها، پایان میپذیرد؛ از وفا شروع میشود و با شهادت به پایان میرسد.
از رد خونهای جاری در دشت بگو؛ از بازوان سرخی که بوسهگاه امام عاشوراییان(ع) شدند. ای ماه درخشان بنیهاشم! از لحظات غریبانهای بگو که سیاهروزان کوفی و شامی، همچون هالهای از غبار تیرگی، تو را احاطه کردند و فریاد جانسوز تو برخاست که« ای برادر! برادر خویش را دریاب»! دریاب برادری را که دیگر دستی برای آب آوردن ندارد؛
گفتم که در مد دریا، تصویر ماهی نشسته است
ماهی که شب نگاهش، غمگین و سرد و حزین بود
گفتم که تصویر او را دریا به دریا کشیدند
گفتم که تقدیر او را شمشیرها در کمین بود
عشق است وگاهی تغیر، باید که از خود جدا شد
دیدی که بیدست افتاد، مردی که عاشقترین بود
از کدام فضیلت تو باید سخن گفت، ای پدر فضل، آیت وفا، نهایت ادب، مصداق صداقت صالحان! سخاوت و وفا، کوچکترین مصداق فضیلتهای تواًند.
تویی که فراتر از تمام معیارهای بشری، تمام هستی خویش را تقدیم اعتقاد راستین خویش کردی.
فرزند دلاور علی! شجاعت را با تو باید مثال زد.
این دست علیوار توست که مشکلگشای حاجات است.
این دست آبآور توست که تشنگان معرفت را از سبوی عشق، شهد وفا مینوشاند.
این عظمت نام توست که با تکرار آن میشود تمام دردهای بسته را گشود.
مولای غریب! نخلهای علقمه گواهند که تو از تمام هستی خویش گذشتی تا نام شکوهمند«وفا» را در جهان زنده نگهداری.
تو از هستی خود گذشتی تا ایمان به ولایت برادر را ثابت کردهباشی.
سلام و درود بر تو ای بنده پروردگار خداوند، عباس(ع)!
سلام و درود خداوند بر تو باد، که همراز و همنشین حسین(ع) بودی!
سلام و درود خداوند بر تو و وفاداریات تا پای جان!
بابالحوائج! ای دست مشکلگشای خداوند! دردمندیم و جویای درمان؛ در این روز پراندوه، بار غم از دوشمان و رنج و محنت از دلمان بردار!
سیدعلیاصغر موسوی