چه قدر صبر کند گریه های کودک را
بغل کند و بچرخاند این عروسک را
چقدر دور زند:لای ـ لای ـ لالایی
به زور خواب کند این نگاه کوچک را
چقدر لب بگذارد به خشک لب هایش
و شیر گریه کند التهاب کودک را
چقدر سر بکشد سمت خیمه عباس
دوباره بغض کند آن امید اندک را
تمام هستی او سوی خیمه می آید
مرور می کند آن چهره مبارک را
توان نمانده در این غنچه محمدی ات
خزان تشنگی افسرده این بهارک را
به روی دست پدر بال می زند بی تاب
خطاب می کند او آن همه مترسک را
به طفل تشنه او رحم می کنند آیا؟
کسی به آب رساند گلوی کودک را
کنار خیمه رباب ایستاده خیره به دشت
دگر نمی شنود ناله های مرغک را
و باد می خورد آهسته خواب گهواره
چه زود حرمله خوابانده آن چکاوک را
پروانه نجاتی