بر روی دست پدر، بال و پرکبوتر زد
سرش جدا شد و اما دوباره پرپر زد
هنوز گرم سخن بود امام عاشورا
که تیر آمد و بوسه به حلق اصغر زد
یکی نگفت که آخر گناه کودک چیست؟
یکی نگفت که از او چه منکری سر زد
رسید مادر و زخم گلوی او را دید
نشست بر سر خاک و ز غصه بر سر زد
پرید روح علی و به دامن زهرا
نشست و خنده کنان جرعه ای ز کوثر زد
گلو دریده ولی عاشقانه می خندید
چه تیر ها که زخنده به قلب لشکر زد
سید محمد جوادی