زنجیرها به پای تو پروانه می شدند
شن بادها، عبور تو را شانه می شدند
شمشیرها به زخم تو بودند آشنا
با خانه ی غلاف که بیگانه می شدند
زن های مصری آمده بودند اگر به شام
حیران آن شمایل مردانه می شدند
دیدم که در حلاوت لبخندهای تو
زنبورها، عسل زده در خانه می شدند
مردان این قبیله اگر عقل داشتند
در امتداد چشم تو دیوانه می شدند
افسونگرانِ کولی و حیرانِ گردباد
از ذوق گیسوان تو افسانه می شدند
بیماری تو، شاکله ی تندرستی است
جان ها به ضعف جسم تو جانانه می شدند
شاید اگر عزم شکارت به سینه بود
خورشید وماه، دام تو را دانه می شدند
ماه جوان! به غمزه ی پیوست ابرویت
ترکان کرشمه زاده ی فرقانه می شدند
این دشت شاهد است که «ابسالی» تو را
تلماسه های تشنه «سلامانه» می شدند
ماه جوان! کرامت دستت اگر نبود
این عقده ها گره به گره وا نمی شدند
علیرضا اطلاقی