ای ثانیههای غمگین، ای لحظههای سنگین، ای زمانهای سهمگین، دست از سرم بردارید، رهایم کنید، آنچه شما میگویید را هیچکس باور نمیکند. داستان تلخی را که شما نقل میکنید هیچ شنوندهای راست نمیانگارد.
آخر چگونه میتوان باور کرد خورشید بمیرد؟
چه کسیباور میکند ماه با دستان کافری شقالقمر شود؟
چگونه میتوان از زلالی آب، روشنایی خورشید، لذت عدالت، اوج حرّیت و جوانمردی و عظمت شجاعت دست شست.
خدایا! مگر یک شمشیر را چقدر توان است؟
مگر یک تکه آهن چه میتواند بکند؟
هستی در بهت و شگفتی فرو رفتهاست. فوران مرثیه است. اوج گریه و اشک و اندوه است.
نماز را کشتند. آسمان را به خون نشاندند. خدا سوگوار است. رسولالله اشکبار، فاطمه داغدار، و همهی انبیاء و اولیاء خدا بر سرزنان و نوحهخوان.
هستی بیپدر شده است. عدالت به پایان خط رسیده است. ظلمت بر جهان حکمفرما شده است.
و همه میدانند که عالم هیچگاه چون علی نخواهد دید و چون علی نخواهد آمد و چون علی نخواهد زاد.
عبدالکریم خاضعی نیا
موسسه فرهنگی هنری فرهنگ عاشورا-دزفول