خانه / سخنرانی / متن و صوت سخنرانی (جدید) / شیطان شناسی، جلسه ششم

شیطان شناسی، جلسه ششم

سخنران: دکتر محمدرضا سنگری

خصوصیات شیطان صفتان

در ادامه‌ی بحث درباره‌ی شیوه‌های شیطان به شیوه‌های دیگری که شیطان و شیطان صفتانی مانند معاویه و اطرافیان او دارند اشاره می‌کنیم. معاویه و اطرافیان او، به عنوان جریانی که در مقابل امیرالمؤمنین علی(ع) صف آرایی کرده بودند، سه خصوصیت توأم داشتند: تحقیر، تمسخر و ملامت.
ملامت                                                                                                                                              

ملامت، از کارهای شیطان است؛ یعنی اگر کسی خطایی کرد، ما شروع کنیم به خاطر آن خطا او را سرزنش کنیم. در روایت داریم که اگر کسی را به خاطر آن مسئله و اشتباهی که داشته سرزنش بکنید، تردید نکنید که خودتان مرتکب آن خطا خواهید شد. خیلی عجیب است،رسول اکرم (ص) می‌فرمایند: « مَنْ عَیَّرَ مُؤْمِناً بِشَیْ‏ءٍ لَمْ یَمُتْ حَتَّى یَرْتَکِبَهُ؛ کسى که مؤمنى را عیبجویى و سرزنش کند، نمى‌میرد مگر آن که مرتکب و مبتلاى به آن خواهد گشت[۱]».

یکی از مشکلاتی که خانواده‌های امروز به آن دچار هستند، سرزنش است. در گفت و گوهایی که با خانواده‌ها داریم، کمتر خانواده‌ای است که از لجاجت فرزندش سخن نزند. خیلی از والدین، شکایت دارند که فرزندشان، لجوج است و مدام با آن‌ها درگیر می‌شود و سخن و نظرشان را نمی‌پذیرد؛ غافل از این‌که لجاجت، محصول ملامت است. امام علی(ع) می‌فرماید:« وَ الْإِفْرَاطُ فِی الْمَلَامَهِ یَشُبُّ نِیرَانَ اللَّجَاج‏: ملامت شعله لجاجت را برافروخته می‌کند».[۲]یعنی آتش لجاجتی که معمولا در جان بچه‌ها می‌افتد، از سرزنش سرچشمه می‌گیرد. نه تنها در جان بچه ها ممکن است در جان همسر ما هم باشد. همسرتان ممکن است دائم با شما لج کند و اگر خوب بکاوید و بررسی کنید ریشه‌اش در همین ملامت‌هاست. مثلا مهمانی می‌روید، سرزنش می‌کنید. در خانواده‌های ایرانی به ندرت بعد از یک مهمانی باب ملامت باز نمی‌شود! این که چرا ما مثل فلانی نیستیم چرا این را نداریم؟ چرا تو اینجوری نیستی؟ و آقا هم ممکن است همسرش را ملامت کند که چرا تو اینجوری نیستی؟ و این همان ملامت است.

بازشدن باب ملامت زمینه ساز ایجاد لجاجت در رفتارها می‌شود و یکی از خصوصیاتی است که شیاطین دارند. آدم‌هایی که رفتارهای شیطانی دارند، دائم دیگران را ملامت می‌کنند. ملامت اگر ادامه پیدا کند، کم‌کم به تحقیر تبدیل می‌شود؛ که تو چرا اینجوری هستی!؟ دست و پا چلفتی هستی؟! چرا این رفتار را داری؟! بقیه اینجور نیستند! کمی باب ملامت اگر جدی‌تر شد به تحقیر می‌رسد اگر کمی بیشتر در آن فرو رفتیم ممکن است به طنز و تمسخر کشیده شود که این دیگر بدترین رفتاری است که کسی می‌تواند داشته باشد. یکی از خصوصیاتی که قرآن در نظام فرعونی به آن اشاره می‌کند همین مسئله است. خداوند می‌فرماید: که فرعون از این روش استفاده می‌کرد و دیگران را تحقیر می‌کرد، و آدمی که تحقیر می‌شد در نهایت به سمت همان کسی برمی‌گشت که او را تحقیر کرده بود. به این اصطلاح در مباحث جامعه شناسی«دیالکتیک سوردل»می‌گویند؛ دیالکتیک سوردل این است که در روش‌های استعماری جدید می‌گفتند، شما وقتی که سراغ یک ملت رفتید، این ملت را از خودش خالی کنید. بگویید شما چیزی ندارید! وقتی به آن‌ها ثابت کردید که چیزی ندارند، گذشته‌ی درخشانی ندارند، به شما پناه می‌برند؛ درست مانند کودکی که وقتی مادرش او را کتک می‌زند، دوباره به آغوش مادر برمی‌گردد، این «دیالکتیک سوردل» است. «قوام نکروما» نویسنده‌ای که از چهره‌های مبارز افریقا هم بود کتابی دارد به نام «افریقا باید متحد شود». آقای قوام نکروما در این کتاب نکته‌ی عجیبی را تحت عنوان «جینگویسم» طرح می کند. او می‌گوید تحت عنوان جینگویسم این است که استعمارگران آن‌قدر ما را تحقیر کرده و ارزش‌هایمان را تهی کردند که وقتی می‌خواستیم افتخار کنیم به جای خودمان به ارباب‌هایمان افتخار می‌کردیم! یعنی فرض کنید که یک لیبیایی می‌گفت: ارباب من فرانسوی است، ارباب تو مثلا بلژیکی است، هلندی است، یعنی در حقیقت شخصی اگر می‌خواست افتخار کند، افتخارش را در اربابش پیدا می‌کرد نه در خودش. این از بدترین مسائلی است که ممکن است برای انسان اتفاق بیفتد. شیطان آن‌گونه انسان را خلع سلاح می‌کند که باور کند هیچ چیزی ندارد و هیچ ارزشی برایش نیست. این ویژگی‌ها و خصوصیات در رفتارهای معاویه بسیار قوی بوده است، معمولا وقتی دوستان امیرالمؤمنین(ع) را می‌یافت، کوشش می‌کرد که تحقیر، ملامت و تمسخر کند. وقتی «ذات النطاقین[۳]» دچار فقر شده بود، ناگزیر شد که نزد معاویه برود تا چیزی از او بگیرد، معاویه شروع به تحقیرکرد، اول سعی کرد حضرت علی(ع) را تحقیر نماید؛ در آن زمان، مدت زیادی از شهادت حضرت علی(ع) می‌گذشت، بعد خواست این زن را تحقیر کند؛ اما او که پرورش یافته مکتب حضرت علی(ع) بود، سریع معاویه را تحقیر نمود. وقتی پول‌ها را از معاویه گرفت، معاویه از او پرسید: حالا می‌خواهی با این پول‌ها چه کنی؟ گفت: در قبیله من پسران و دختران به حد بلوغ رسیده‌اند، بزرگ و رشید شده‌اند، می‌خواهم ازدواج کنند و از آن‌ها فرزندانی پرورش دهم که رودرروی تو بایستند و شمشیر بکشند. این‌گونه معاویه را تحقیرکرد.
در تاریخ آمده است که؛ روزی معاویه و عمروعاص نشسته بودند که امام حسین(ع) از آن مکان گذر کردند، معاویه به عمروعاص گفت که خوب است او را دست بیندازیم و کمی تفریح کنیم. وقتی امام حسین(ع) نزدیک شدند، سلام کردند و گفتند آقا بفرمائید بنشینید، امام نشست. گفتند: آقا ما چند تا سوال از شما داریم. امام فرمودند: بفرمایید. عمرو عاص گفت: چرا ریش شما پر و انبوه است و ریش ما تنک است؟
ما روایت داریم که مؤمن هیچ گاه خودش را با چیزهای بی‌ارزش مشغول نمی‌کند، قرآن هم آمده که؛«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْیَاء إِن تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ؛از چیزهایى که اگر براى شما آشکار گردد شما را اندوهناک مى‏‌کند مپرسید»[۴].
امام حسین(ع) بسیار زیبا جواب دادند. وقتی کسی تمسخر می‌کند باید این‎‌گونه پاسخ دهیم. امام فرمود: مگر در قرآن نخوانده‌ای که می‌فرماید:«الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِی خَبُثَ لاَ یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِدًا[۵]؛ زمین‌های پاکیزه همیشه گیاهان فراوان می‌دهند گل و سبزه می‌رویانند و زمین‌های بد جز مقداری خارزار بیشتر بیرون نمی‌دهند».
معاویه گفت:حواست را جمع کن که با چه کسی مواجه هستی!

عمرو عاص گفت: سوال دوم، چرا معمولا سبیل‌های ما خیلی زود سفید می‌شود اما شما چنین نیستید؟! امام فرمود: نفس همسران شما گندیده و بدبو است، اما ما بهترین همسران را داریم و به این دلیل این اتفاق برای شما زود رخ می‌دهد.

سوال سوم عمرو عاص این بود که چرا تعداد فرزندان شما کم است، اما تعداد فرزندان ما خیلی زیاد است؟(در عرب به تعداد زیاد فرزندان افتخار می‌کنند) امام فرمودند:«عقاب را دیده‌ای؟» گفت: «بله دیده‌ام!» فرمود: «عقابی که در اوج پرواز می‌کند سه، چهار بچه بیشتر ندارد. اما مگس که در سطح پایین و روی زباله‌ها می‌پرد، وقتی تخم می‌گذارد تخمش فراوان است».

امام حسین(ع) در جواب مسخره‌گر این‌گونه برخورد می‌کرد.

نمونه‌ی بسیار زیبای دیگری در این زمینه، طرماح‌بن عدی‌بن حاتم طایی است. اسم حاتم طایی را همه شنیده‌اید؛ اسم پسر حاتم طائی، عدی بود که بعد از پدرش رئیس قبیله شد وقتی شنید که پیغمبر می‌خواهد قبیله‌اش را به اسلام دعوت کند از ترس قتل عام به شام فرار کرد. چون دیده بودند که پادشاهان و قدرتمندان وقتی وارد سرزمینی ‌می‌شوند قتل عام می‌کنند؛ آن‌قدر برای رفتن عجله کرد که خواهرش را جاگذاشت. پیغمبر وارد قریه‌ی آن‌ها شد و مردم را به اسلام دعوت کرد. وقتی رفتار پسندیده و نیکوی پیغمبر(ص) را دیدند به اسلام گرایش پیدا کردند. این خانم، هر روز سر راه پیغمبر(ص) قرار می‌گرفت و خطاب به پیامبر(ص) می‌گفت:« یا رسول الله! من اینجا تنها هستم. اگر امکان دارد وسیله یا زمینه‌ای فراهم کنید و من را به برادرم ملحق نمایید». پیغمبر(ص) جواب نمی‌دادند تا چهار روز این کار ار انجام داد. روز چهارم در حالی که ناامید از طرح خواسته‌اش بود حضرت علی(ع) که پشت سر پیغمبر(ص) حرکت می‌کردند به او اشاره کرد که بار دیگر درخواستش را مطرح کند. وقتی خواسته‌اش را تکرار کرد پیغمبر(ص) فرمودند: «چون تا حالا فرد قابل اعتمادی برای این سفر طولانی، که تو را به او بسپارم، پیدا نکرده بودم، پاسخت را نمی‌دادم، اما فردا کاروانی به سمت شام حرکت می‌کند، که مورد اعتماد است می‌توانی با این کاروان خودت را به نزد برادرت برسانی. خواهر عدی به شام نزد برادرش رسید. برادرش به او گفت: «عجب! تو زنده هستی؟!کشته نشدی؟!» گفت:«اصلا کسی را نکشت و خیلی مهربانانه و صمیمانه با مردم برخورد کرد و مردم هم به او ایمان آوردند.» گفت:«پس از جنس پادشاهان نیست؟!» خواهرش گفت:«اگر از من می‌پذیری ایمان بیاور». عدی تصمیم گرفت با لباس مبدل برگردد و در صورتی که سه دلیل در رفتار پیامبر(ص) بیابد که نشان‌دهنده این باشد که از جنس دیکتاتورها و پادشاهان نیست ایمان بیاورد. وقتی برگشت با لباس مبدل، در حالی‌که صورتش را پوشانده بود سراغ پیغمبر(ص) را گرفت. وارد کوچه‌ای شد که خانه پیغمبر بود(ص) در آن بود، پیغمبر(ص) را دید که به سمت خانه می رفت، در این هنگام پیرزنی جلوی پیغمبر(ص) را گرفت و گفت: «من چند سوال دارم». پیغمبر (ص) با تأنی و صبر و حوصله ایستاد و سؤالات پیرزن را پاسخ داد. عدی، در گوشه‌ای ایستاده بود و نگاه می‌کرد، سوالات پیرزن طولانی شد و پیغمبر(ص) هم‌چنان با آرامش، مهربانی و احترام سوالات او را جواب می‌داد. عدی با خود گفت: این اولین دلیل، برای این‌که او پادشاه نیست، زیرا پادشاهان به مردم بی‌اعتنا هستند و این برخورد او با مردم نشان می‌دهد که باید پیغمبر باشد. بعد از ساعتی پیغمبر(ص) از پیرزن جدا شده به سمت خانه رفت. عدی وقتی نزدیک خانه رسید، از شخصی پرسید که این خانه کیست؟ گفت که این خانه پیغمبر(ص) است. با خود گفت این دلیل دوم، کسی که خانه‌اش اینقدر ساده است، پادشاه نیست. در را زد در حالی‌که صورتش را کاملاً پوشانده بود. همان‌جا دم در به پیغمبر(ص) گفت:«من نمی‌خواهم مزاحم شما بشوم فقط یکی، دو تا سؤال دارم.» پیغمبر فرمودند: «اگر به درون خانه می‌آیید، بفرمایید ولی اگر نمی‌آیید( در حالی‌که عبایش را روی زمین پهن می‌کرد) روی همین عبا بنشینید. عدی، با خود گفت: این دلیل سوم؛ در این فکر بود که پیغمبر(ص) فرمود: که تو فلانی نیستی؟ تو بر دین مسیح بودی، اکنون برای این آمده‌ای که مرا بیازمایی. وقتی پیامبر(ص) این سخنان را گفتند، عدی همان‌جا شهادتین را بر زبان جاری کرد و یکی از بهترین یاران پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین شد.

پسر عدی، طرماح نام دارد طرماح خیلی سخنور و زیبا، و اهل رزم و جنگ بوده است. هرکسی که این صفات را با هم داشت پیغمبر(ص) به عنوان سفیر از آن‌ها استفاده می کرد. پیغمبر(ص)، سفیرانش را خیلی زیبا انتخاب می‌کرد، می‌بایست هم شجاع، هم سخنور و هم خوش‌چهره باشند.

اولین سفیر پیغمبر(ص) که اولین امام جمعه‌ی تاریخ اسلام هم بوده، هجده سال بیشتر نداشت؛ نام او«مصعب بن عمیر» بود. اشراف‌زاده‌ای که مادری ثروتمند داشت. وقتی مصعب به پیغمبر(ص) گرایش پیدا کرد مادرش برای اینکه او را از پیغمبر جدا کند سخت‌ترین شکنجه‌ها را به او می‌داد! به عنوان مثال مصعب را در یک اتاق قرار داد و آن‌قدر دود وارد اتاق کرد که تا مرز خفگی پیش رفت. مصعب وقتی از اتاق بیرون آورده شد گفت من از پیغمبر(ص) دست برنمی‌دارم! قبل از انقلاب آقای محمود حکیمی کتابی در مورد مصعب نوشته‌است به نام «اشراف‌زاده‌ قهرمان». مصعب بسیار زیبا و شبیه پیامبر(ص) بود وقتی در جنگ احد هم به شهادت رسید همه گمان کردند پیغمبر کشته شده‌است، بعد متوجه شدند که نه، این مصعب بوده که شهید شده است! به هرحال سفیران، بسیار زیبا بوده‌اند. امیرالمومنین(ع) هم سفیران خود را از بین افراد خوش‌بیان، خوش قامت و شجاع انتخاب می‌کردند. معاویه، نامه‌ای به حضرت علی(ع) نوشت و در آن نامه امیرالمؤمنین علی(ع) را تهدید کرده بود، که اگر کوتاه نیاید با لشکری به اندازه‌ی دانه‌های ارزن و ریگ‌های بیابان به ایشان حمله خواهد کرد. حضرت علی(ع) به اصحاب فرمودند که چه کسی آمادگی دارد جواب این نامه را ببرد؟ طرماح گفت: من می‌روم. وقتی طرماح نزدیک کاخ معاویه رسید، عمروعاص نزدیک کاخ بود، با دیدن طرماح تصمیم گرفت او را دست بیندازد، شیوه‌ای شیطانی که متأسفانه در زندگی روزمره بسیار با آن مواجهیم. عمروعاص جلوی او را گرفت و گفت: از آسمان چه خبر؟! این سوال مسخره است. به جای این که از او بپرسد: چه خبر؟ از کجا داری می‌آیی؟ از او سوال کرد از آسمان چه خبر؟ طرماح فوری جواب داد: «الله فی السماء و ملک الموت من ورائی و اشق الناس فی امامی؛ یعنی، خدا در آسمان است، پشت سرم مرگ است و پیش رویم پست‌ترین انسان‌هاست». عمروعاص متوجه شد نمی‌تواند با او این گونه برخورد کند، فوراً به معاویه خبر داد که سفیری از سوی علی(ع) آمده است، شرایط را آماده کن. معاویه دستور داد، کاخ را آراستند و نیزه‌داران با چتری از نیزه‌های باز دم در ایستادند، به گونه‌ای که وقتی طرماح بخواهد از زیر نیزه‌ها عبور کند دچار ترس و وحشت شود. طرماح، با اسب تا دم در آمد و همان‌جا اسبش را بست. گفتند: چرا اینطور می‌کنی؟ گفت: من سفیر هستم، اسبم را نیاز دارم، من به شما اعتماد ندارم باید اسبم مقابل چشمم باشد.

معاویه دستور داده بود طوری مجلس را بیارایند که با ابهت و شکوه و همراه با محافظان وارد مجلس شود تا این شکوه و عظمت، سفیر را تحت تأثیر قرار دهد و توان صحبت کردن را از او بگیرند. وقتی طرماح وارد شد، هنوز معاویه و پسرش یزید وارد نشده بودند به همین خاطر روی صندلی یزید نشست. هرچه به او گفتند که باید از این جا بلند شوی. گفت: من از پیغمبر(ص) شنیدم که هر گاه وارد مجلسی شدید هرجایی خالی بود بنشینید. اینجا خالی بود من نشستم! هنگامی‌که معاویه وارد شد گفت: نامه‌ات را بده. طرماح جواب داد: این نامه از علی(ع) است، و ارزش دارد؛ من همین‌طوری آن را نمی‌دهم. معاویه گفت: بسیار خوب، آن را به وزیرم (عمروعاص) بده. طرماح جواب داد: «اذا ظلم الامیر خائن الوزیر». وقتی حاکم ظالم است وزیر نیز خائن می‌باشد. من به خائن نمی‌دهم. معاویه گفت پس به پسرم بده. چون طرماح روی صندلی یزید نشسته بود یزید ناچار ایستاده بود. طرماح گفت من از شیطان خیری ندیده‌ام و هرگز به بچه شیطان نامه نخواهم داد. نامه علی(ع) است خودت باید از جایت بلند شوی، زانو بزنی، نامه را ببوسی تا نامه را به دستت بدهم. بالاخره معاویه را و وادار کرد تا این کار را انجام بدهد.

روش معاویه، روش تحقیر،تمسخر، توهین و ملامت است. حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می‌فرمایند: اگر کسی در یک گوشم به من بد بگوید، و در گوش دیگرم عذرخواهی کند من عذرش را می‌پذیرم و نیز زیباتر از این، می‌فرمایند اگر کسی خطایی کرد و برای جبران خطایش خواست عذری دروغ بیاورد پیش از آنکه دروغ بگوید شما برایش عذری بتراشید. به عنوان مثال فرض کنید قرار براین بوده که من ساعت ۹ در این جا باشم اما ۹:۳۰ رسیده‌ام. در راه با خودم فکر می‌کنم چه چیزی به مخاطبینم بگویم که این تأخیر مرا توجیه کند. قبل از اینکه من بخواهم با دروغ کار خود را توجیه کنم شما برای من عذری بتراشید، که منتظر بودیم البته می‌دانیم ترافیک بود، مشکل بود راه را بسته بودند و… این باعث شده شما دیر برسید. نگذارید طرف دروغ بگوید و به خاطر خطایی که کرده به او با نیش و کنایه سخن نگویید. رفتارهایی که متأسفانه ما دچار آن می‌شویم مانند نیش و کنایه زدن، تمسخر کردن، تحقیرکردن، ملامت کردن، توهین کردن و… از شیوه‌های معاویه است.

سومین مانع در مسیر انسان، «دنیا» است. مفهوم دنیا چیست که در مذمت آن سخن گفته‌اند؟ حضرت علی(ع) می‌فرماید: « َ مَثَلُ الدُّنْیَا مَثَلُ الْحَیَّهِ یَلِینُ مَسُّهَا وَ یَقْتُلُ سَمُّهَا[۶]» دنیا همانند ماری است که وقتی لمسش می‌کنی لطیف است؛ اما زهرش کشنده است. و یا دنیا را تشبیه کرده‌اند به عروس هزار داماد و می‌گویند عروس هزار داماد است. از این‌گونه تشبیهات در مورد دنیا زیاد وجود دارد، نهج‌البلاغه لبریز از ذم دنیاست طوری که بعضی‌ اسم آن را گذاشته‌اند کتاب «ذم الدنیا» یعنی کتاب مذمت دنیا.

این دنیا چیست که آن‌قدر از آن بد می‌گویند؟! جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم، تماماً خیر و برکت و زیبایی و آئینه جمال و جلال خداوند است. خداوند بارها دعوت کرده است که به این جهان نگاه کنید و از زیبایی‌هایش استفاده کنید.

قرآن می‌فرماید: « سِیرُواْ فىِ الْأَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْق[۷]»؛ در زمین سفر کنید و ببینید خلقت چه‌طور آغاز شده است؟ گاهی اوقات به درخت نگاه کنید، به آسمان و زمین نگاه کنید. « أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ [۸]»، شتر را نگاه نمی‌کنید که چگونه خلقت پیدا کرده است؟! شتر، موجود شگفت انگیزی است وقتی بیابانی را طی می‌کند بار بعد وقتی می‌خواهد از آن بیابان عبور کند، به اندازه‌ی طول آن بیابان اندوخته غذایی برای خودش ذخیره می کند که در کوهانش است. شتر یک پلک اضافی دارد و با این پلک اضافی که روی چشمش می‌اندازد، به آسانی می‌تواند در گرد و غبار بیابان حرکت کند. حتی گاهی قرآن می‌گوید: همین مگس را نگاه کنید ببینید چه بدن شگفت‌انگیزی دارد؛ و یا درباره‌ی خلقت آسمان‌ها می‌فرماید:« وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ[۹]» به آسمان نگاه نمی‌کنید که چه‌قدر زیبا برافراشته شده است؟!

همه این ستارگانی که شما می‌بینید همه در آسمان اول هستند:« إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزینَهٍ الْکَواکِب[۱۰]»، ما آسمان دنیا را به ستارگان آراسته‌ایم؛ یعنی ستارگانی که برخی از آن‌ها میلیون‌ها سال نوری با ما فاصله دارند؛ یعنی اگر ابزاری بود که می‌توانستیم سیصدهزار کیلومتر در ساعت را در یک ثانیه برویم؛ یعنی فاصله مشهد-تهران را در یک ثانیه، ۱۵۰ بار بروم و برگردم، با این سرعت اگر برویم دویست میلیون سال طول می‌کشد تا به بعضی از این ستاره‌ها برسیم. اینها تازه آسمان دنیا است و بعد از این‌ها تا آسمان هفتم چه خبر است؟ ما نمی‌دانیم! آیا بشر روزی خواهد فهمید؟ نمی دانیم.

دریغا که علی(ع) را از ما گرفتند، اگر او بود ما این اسرار را می‌فهمیدیم. امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند: «النجوم فی السماء کاالمدائن فی الارض» بعضی از این ستارگان آسمان مثل مدائن زمین هستند؛ مدائن جمع مدینه است و مدینه به جایی می‌گویند که در آن تمدنی وجود داشته باشد، مردمی در آن زندگی کنند و قانون داشته باشند. اصولاً دین یعنی قانون؛ «مالک یوم الدین» یعنی خدا صاحب روزی است که در آن روز قانون حاکم است. این دنیا دنیای بی‌قانونی است و هزار راه گریز از قانون وجود دارد. روز قیامت روز دین است و دین یعنی قانون، و مدینه جایی است که در آن قانون باشد و این که حضرت علی(ع) فرموده است: «النجوم فی السماء کاالمدائن فی‌الارض» یعنی بعضی از ستارگان آسمان، دقیقاً مثل شهرهای روی زمین هستند، به عبارتی آن بالاها کسانی زندگی می‌کنند که ما خبر نداریم! این بشر چه زمانی به این موارد دست پیدا می‌کند معلوم نیست در حال حاضر با تمام تلاش‌هایی که کرده مثلاً توانسته بفهمد که در مریخ یا فلان سیاره نشانه‌هایی از حیات وجود دارد.

متأسفانه روزگار ما روزگار محرومیت از آسمان است؛ در حال حاضر کمتر کسی روی پشت بام می خوابد، ولی اگر یکی دو شب روی پشت بام بخوابید و به آسمان نگاه کنید می‌بینید چه‌قدر وسعت روح پیدا می‌کنید. «نیل پستمن[۱۱]» بزرگترین جامعه‌شناس آمریکایی، می‌گوید اگر من به جای حضرت موسی بودم به جای ده فرمان، یازده فرمان صادر می‌کردم و در فرمان یازدهم می‌گفتم: «تقلید مکانیکی از طبیعت ممنوع!» یعنی مثلا  اگر اکنون بخواهیم وقت را بفهمیم به جای نگاه کردن به ساعت، به آسمان نگاه کنیم و زمان را بفهمیم؛ وقتی از این سقف‌های کوتاه، نگاهمان به آسمان پرواز کند روح ما بزرگ می‌شود. برخی از مشکلات روحی و روانی ما مربوط به همین سقف‌های کوتاه است که بیماری ایجاد می‌کنند. در‌ روایت داریم وقتی خواستید به امام حسین(ع) سلام بدهید به پشت بام بروید و دست ادب بر سینه بگذارید به سمت کربلا، و به حضرت اباعبدالله(ع) سلام بدهید. تصور بنده این است همین کار برای ایجاد وسعت روح لازم است:« وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَت[۱۲]»؛ به زمین نگاه کنید که چگونه خدا برایتان آماده کرده است؟! تصور کنید اگر خدا سطح زمین را از فولاد یا آهن قرار داده بود الان انسان چه می کرد؟خداوند متعال خاک را به گونه‌ای آفریده که نه آن قدر نرم است که در آن فرو برویم و نه آن گونه سخت است که نتوانیم بکاویم. انسان به همین زمین هم که نگاه کند درس‌های زیبایی خواهد گرفت.

پس دعوت قرآن به این است که این جهان و دنیا را ببینید، و بشناسید و از آن استفاده کنید. گاهی نیز قرآن دعوتمان می کند که:«فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبین[۱۳]. در زمین گردش کنید ببینید که عاقبت انسان‌های گذشته چگونه بوده است؟ به زبان امروزی بروید موزه‌ها را ببینید. در موزه‌ها به شما چه می‌گویند؟ آدم‌هایی مثل نادرشاه و فرعون که بوده‌اند؟! در هندوستان منفورترین نام، نام نادر است. نادر که بوده است و الان کجاست؟ فرعون که بوده است و الان کجاست؟ خداوند در قرآن در آیه ۹۳ سوره یونس می فرماید: ما جسد فرعون را از آب گرفتیم و بر ساحل افکندیم تا برای نسل‌هایی که می‌آیند آیه باشد. فرعون را ببینید. فرعون قدرتمندی که آن اهرام مصر را ساخت، ساختمان‌هایی با قدمت پنج هزار ساله که از” امپایر استیت[۱۴]” آمریکا پیچیده‌تر و شگفت‌انگیزتر است! مرحوم شهید دکتر پاک نژاد می‌گفت، وقتی که ما به مصر رفتیم بررسی نشان داد که صد قانون ریاضی و فیزیک که به تازگی کشف شده‌اند در اهرام مصر به کار رفته است! البته بسیاری از این ساختمان‌ها به کمک جن ساخته شده اند. قرآن می‌فرماید: جنیانی که در خدمت حضرت سلیمان بودند و بنا و غواص بوده و در دل دریا غواصی می‌کردند و ساختمان‌های شگفت‌انگیزی می‌ساختند که امروز وقتی به این ساختمان‌ها نگاه می کنیم باورمان نمی‌شود که انسان‌های چهار- پنج هزار سال پیش چنین ساختمان‌هایی ساخته‌اند. خداوند می‌فرماید، این جهان زیباست، کلاس است و آیه. هیچ چیز در جهان بد نیست چون جهان را خدا آفریده است و خداوند نیز بد نمی‌آفریند. کسی می‌تواند بگوید فرزند بد است، چون از موارد دنیوی است؟ اگر بد بود که پیامبر(ص) به فاطمه(س) نمی‌گفتند«قره العین؛ نور چشمم»، «ثمره فؤادی؛ میوه دلم».

وقتی ابراهیم(فرزند پیامبر(ص)) از دنیا رفت پیغمبر(ص) به شدت برایش گریه می‌کرد. اصحاب گفتند: یا رسول الله! شما چرا گریه می کنید؟ فرمودند من هم انسان هستم، مگر من عاطفه ندارم؟! فرزندم را از دست داده‌ام.

زن خیلی خوب است. اگر این نبود که اسلام به ازدواج امر نمی‌کرد. پیغمبر(ص) ما را هم دعوت کرده است که ازدواج بکنید؛ نسل داشته باشید. به نظر شما بد است که آدم خانه داشته باشد؟! اتفاقا ما در روایت داریم که از خوبی‌های یک مومن، این است که خانه خوب و فراخی داشته باشد، همسر خوب داشته باشد. مرکب خوبی سوار شود. درست است که پیغمبر(ص)گاهی بر استر برهنه سوار می‌شد، اما در صحنه‌های جنگ اسب داشت. امیرالمؤمنین(ع) سوار بر اسب می‌شد، حضرت اباعبدالله(ع) با مرتجز وارد زمین کربلا شد، اسبی که بسیار ورزیده بود. پس مرکب هم یکی از آن سه نشانه‌ی خوشبختی مؤمن است.

بنابراین هیچ چیز در دنیا بد نیست. یکی از نام‌هایی که در قرآن برای مال به کار برده شده خیر است؛ مال، خیر است. وقتی حضرت موسی(ع) کنار چاه مدین به دختران شعیب کمک کرد تا آن‌ها به گوسفندانشان آب بدهند، به شدت گرسنه بود. گفت: خداوندا یک خیر فقیر به من برسان؛ خیر فقیر یعنی غذای اندک.

خلقت انسان خوب است یا بد است؟ یکی از خلقت‌های خدا شمر است. به نظر شما خنجر بد است؟خدا آهن را در اختیار ما قرار داده است که بتوانیم از آن خنجر درست کنیم. خنجر خوب هم آن است که ببرد. آن چه بد است روابط انسان‌ها با این پدیده‌ها و شیوه‌ی بهره‌گیری از این‌هاست. اگر چاقو دست جراح باشد می‌تواند زندگی بخش باشد، در حالی که اگر در دست یک قاتل باشد، زندگی سوز است. ابزار، متهم نیستند، ما باید بدانیم که هیچ پدیده‌ای بد نیست. همه‌ی پدیده‌ها و مظاهری که در اطراف ما هستند خوب هستند و خداوند این‌ها را برای ما قرار داده تا از آن‌ها خوب استفاده کنیم. بد نیست بدانیم کلمه‌ی دنیا به دو معنی است: یکی از معانی دنیا یعنی«دم دست»، «دنو» یعنی، نزدیک و «ادنا» یعنی، نزدیک تر؛ که در قرآن به آن اشاره شده است.

معنای دیگر دنیا «پست» است. هر چیزی که پایین باشد، دنی، یعنی پست است. اگر معنی اول را در نظر بگیریم یعنی هرکس به دم دست‌ها مشغول بشود، دوردست یادش می‌رود. بد از کجا آغاز می‌شود؟! آنجا که انسان به دم دستی بیندیشید و دور دست یادش برود. یادمان برود که این جا مقصد نیست، پل است. هرکس ماشینش را سر پل پارک بکند به او می‌گویند پل برای عبور است برای ایستادن نیست. ایستگاه ما قیامت است و دنیا پل است. بنابراین در روایات داریم،«الدنیا قنطره».

اذان صبح عاشورا را حضرت علی اکبر(ع) گفت، در حالی که همه‌ی شب را به عبادت گذرانده بودند. وقتی طنین صدای حضرت علی اکبر(ع) در فضای کربلا پیچید. بعضی از افراد سپاه دشمن از خیمه‌ها بیرون آمدند و گفتند که پیغمبر آمده است. چهارهزار نفر از کسانی که در روزهای اول در کربلا بودند، پیغمبر را دیده بودند و بر چهره نقاب داشتند. این افراد در روزهای بعد حیا را کنار گذاشتند و نقاب‌ها را برداشتند. این برای ما درس است. افراد ابتدا کمی حیا دارند اما رفته رفته گستاخ می‌شوند. حضرت اباعبدالله(ع) پس از نماز صبح سخنرانی کوتاهی دارند که می‌فرماید: «صبرا بنی الکرام فماالموت الی قنطره، تعبر بکم عن البئوس والضراء الی جنان الواسعه و النعم الدائمه؛ یعنی ای بزرگواران شکیبا باشید، مرگ جز پل چیز دیگری نیست…»

واقعا اگر ما مرگ را یک پل ببینیم نحوه‌ی ارتباطمان با آن فرق می‌کند و درمی‌یابیم که دنیا محل توقف نیست، پارکینگ جای دیگری است و به تعبیر قرآن، لنگرگاه ما قیامت است پس سعی کنیم که برای آنجا تدارک ببینیم.

[۱] . مومن کیست؟ وظیفه اش چیست؟ / ترجمه المؤمن، ص: ۱۴۲٫

۲بحار الانوار،، ج۷۴، ص۲۱۲ بیروت، مؤسسه الوفاء ، ۱۴۰۳ ق، چاپ دوم

[۳] . ذات النطاقین خانمی بود که در صحنه جنگ های حضرت علی(ع) بر نقطه بلندی می ایستاد و با شعرهایی که می خواند، یاران حضرت علی را برای جنگیدن تشویق می کرد.

۱٫مائده آیه ۱۰۱

  1. اعراف آیه ۵۸

[۶] .مجموعه ورام، ج‏۱، ص: ۱۴۸٫

[۷] . عنکبوت/۲۰٫

[۸] . غاشیه/۱۷٫

[۹] . غاشیه/۱۸٫

[۱۰] .صافات/۶٫

[۱۱] . Neil postman

[۱۲] . غاشیه/۲۰٫

[۱۳] .آل عمران/۱۳۷٫

[۱۴] . ساختمان امپایر استیت The Empire State Building)‏ ) یک بُرج ۱۰۲ طبقه تجاری است که در محله منهتن در شهر نیویورک در ایالات متحده آمریکا قرار دارد. ساختمان امپایر استیت در طول سال‌ها به یکی از «نمادهای کلان‌شهر نیویورک» تبدیل شده است. برج امپایر استیت از سال ۱۹۳۱ تا سال ۱۹۷۲ و تا پیش از ساخته شدن مرکز تجارت جهانی، بلندترین آسمان‌خراش در جهان محسوب می‌شد(ویکی پدیا).

لینک دانلود سخنرانی telegram

همچنین ببینید

جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا

نام کتاب: جریان‌شناسی فکری معارضان قیام کربلا مؤلف: محمدرضا هدایت پناه محل نشر: قم ناشر: ...