پدرش علی بود، پسر حسین و مادرش فاطمه، دختر حسن.
نسبش از هر دو طرف به علی می رسید و فاطمه دختر پیامبر.
اولین فرزندی بود که هم از نسل حسین بود و هم از نسل حسن.
***
زن نشسته بود کنار دیوار. صدای قرچ قرچ و لرزیدن دیوار را همه شنیدند. داشت خراب می شد روی سر زن. ام عبدالله اشاره کرد به دیوار: ” تو را به حق مصطفی! نه! خدا اجازه ی خراب شدن به تو نداده… .”
دیوار معلق ایستاد بین زمین و هوا تا ام عبدالله رد شود.
محمد پسر این مادر بود و آن پدر، زین العابدین.
***
رفته بودم عیادت. پرسیدم:” اگر برای تان اتفاقی افتاد، بعد از شما به چه کسی پناه ببریم؟”
اشاره کرد به پسرش محمد:” او جانشین من است و وارثم. علم من را هم دارد.”
***
پرسیدیم چرا وصیت نکرده پسر بزرگ ترش امام شود. گفت:” امامت به کوچکی و بزرگی نیست. پیامبر به ما این طور دستور داده. در لوح محفوظ و صحیفه هم اسم محمد نوشته شده است و اسم هفت نفر از پسرانش که مهدی هم جزو آن هاست.”
بهزاد دانشگر/منبع: آفتاب دانش