رفتی برادر، دست خالی برنگردی
امید آخر، دست خالی برنگردی
این بغض ها را بشکن و از چشم دریا –
آبی بیاور، دست خالی برنگردی
تو وارث تکبیرهای ذوالفقاری
فرزند حیدر، دست خالی برنگردی
فرقی ندارد مشک را دندان بگیری
یا دست یا سر، دست خالی برنگردی
شاید نمی دانی برادر، چاک چاک است…
لب های اصغر، دست خالی برنگردی
من بارها این جمله را گفتم برایت
یک بار دیگر دست خالی برنگردی
شاعر: علیرضا رنجکش