صَلّی اللهُ علیک یا مولای یا اباعبدالله(ع) وَ عَلَیَ الاَرواحِ اَلتی حَلَت بِفِنائک.
قصه شگفت و غریب کربلای اباعبدالله الحسین(ع) از ابعاد و جنبههای گوناگون به قرآن شبیه است بهگونهای که میشود گفت کربلای اباعبدالله جلوهگاه همه آیات الهی است و هرکس قرآن بخواند کربلا خوانده است. کربلا تجسم قرآن است، و به زبان بهتر و روشنتر به عینیت و به صحنه آمدن همهی آیات قرآن است. بنابراین تفسیر و تصویری زیبا و روشن از قرآن را میتوان در چهرهی یاران اباعبدالله الحسین(ع) و در صحنهی کربلا، جستوجو کرد.
شباهتهای کربلا با قرآن
آمدن شمر به کربلا اوضاع کربلا را تغییر داد و فضا را برای جنگ آماده کرد پیش از ورود او هنوز بارقههای امیدی در دل عمرسعد باقی بود که قصهی کربلا به جنگ و خونریزی کشیده نشود. به هنگام ورود شمر به کربلا، امام، ابوالفضل العباس(ع) را برای مذاکره با او فرستاد و به ایشان فرمود که به آنان بگوید که من عاشق نماز و دلباختهی تلاوت قرآنم. آنانکه شب عاشورا از کنار خیام حسینی عبور کردهاند در وصف یاران اباعبدالله(ع) گفتهاند «لهم دویٌّ کدوی النحل» زمزمهای شبیه صدای زنبور داشته و همه یاران مشغول زمزمه آیات قرآن بودهاند. یعنی قرآن صدای جاری در شب عاشورا بوده است و شکوه عاشورا مدیون همین پیوند جانها با قرآن است. در این مقال بر آنیم تا شباهت میان کربلای اباعبدالله و قرآن را در حد امکان، تحلیل و بررسی نمائیم.
البته ۷۲ یار معروف و به شکل دقیق نزدیک به ۱۳۸ تن، یاران شهید اباعبدالله در کربلا، آینههایی بودند که در آنها میتوانیم آیات قرآنی را یافته و به تماشا بنشینیم. شاید هریک از یاران اباعبدالله(ع) بتواند نمایندهی یکی از آیات قرآن یا یکی از سور قرآن یا یکی از مفاهیم قرآنی باشد. این شکل بیان، عبارت از طرح خام مسئله است لذا رسیدن به تطبیق رفتار و عمل یاران اباعبدالله(ع) با آیات قرآن مستلزم فکر، مطالعه و کارکرد بهتری است.
گاهی اباعبدالله(ع) به یارانش شکل و هیأت قرآنی داده است؛ بهعنوان مثال به هنگام شهادت حضرت حبیببن مظاهر که فرمانده جناح چپ سپاه اباعبدالله(ع) و بزرگترین چهره کربلا بعد از بنیهاشم به حساب میآید او را فقیه قرآن معرفی نموده و در مورد ایشان سخن شگفتی فرمودهاند که درک و هضمش ساده نیست. حضرت اباعبدالله بر بالین حبیب فرمودند: «لله درّک یا حبیب کنت فاضلاً تختم القرآن فی لیلهٍ واحده؛ حبیب، تو کسی بودی که هر شب یا روز یک ختم قرآن میکردی.» (در برخی منابع هر سه روز)، حال تصور کنیم اگر ما حافظ قرآن بوده و آن را با شتاب بسیار زیاد هم بخوانیم و با فرض تسلط، بعید است معدل شتاب ما در خواندن یک جزء کمتر از ۳۰ تا ۳۵ دقیقه باشد بنابراین حدود ۱۵ ساعت برای ختم قرآن زمان نیاز داریم. لذا اگر حضرت فرمودهاند هر سه روز یک ختم قرآن، معلوم میشود که حضرت حبیب حداقل ۵ ساعت را در روز به قرائت قرآن اختصاص میدادهاند و اگر روایت یک روز صحیح باشد این زمان به ۱۵ ساعت در روز میرسد که امر بعیدی نیست.
در وصف یاران اباعبدالله گفته شده که مصداق آیهی: «وَکانوا قَلیلاً مِنَاللَیلِ ما یهجعون»(ذاریات/۱۷) بودهاند در تفسیر این آیه، و تطبیقش با یاران اباعبدالله گفته شده است که یاران اباعبدالله نماز مغرب را خوانده و فاصله میان نماز مغرب و عشاء (در حدود ۵/۲ ساعت) را میخوابیدند سپس از خواب برخاسته، وضو گرفته و با وضوی نماز عشاء نماز صبح را میخواندهاند، سرآمد همهی پیران شب زندهدارِ عاشقِ سالک و زاهد حضرت حبیب است. مطابق توصیف فوق میشود پذیرفت که حبیب از سرشب تا صبح بجز حالات تجهدش که امر بعیدی نیست به تلاوت قرآن مشغول بوده است، و نکته دیگر اینکه در قول حضرت اباعبدالله الحسین(ع) هم نمیتوان شک کرد. در عمده مقاتل این جمله اباعبدالله خطاب به حبیب که «هر روز یک ختم قرآن میکردی» موجود است و این موضوع ضمن شگفتی تلنگری برای باورمندان، شیفتگان و رهپویان اباعبدالله است که چه مقداری از شبانه روز به زمزمه و انس با قرآن اختصاص دارد. نکته عجیب دیگر آنکه تمام جریان کربلا با قرآن همراه است. اباعبدالله در همه حالات، زمانی که به میدان میآید، بر روی نیزه در محافل و مجالس عبیدالله زیاد در کوفه، و یزید در شام قرآن خوانده و همه استنادات حضرت زینب(س) به قرآن است. بنای حضرت زینب(س) شناساندن فرهنگ قرآن و بیان این نکته است که ما مدافعان حریم قرآنیم. در بین راه، اباعبدالله(ع) با هرکس که برخورد میکند به این موضوع اشاره دارد.
بهعنوان نمونه در برخورد با کسی با نام اباهره و پرسش او که چه کاری میخواهی انجام دهی و در اثر این کار تو، ممکن است خونها ریخته شود فرمودند: «اِنّا اَهلُ بَیتِ النبوهَ و مَعدَنِ الرِّسالهَ و مُختَلِفُ الملائکه» سپس فرمود: اگر الان در مدینه و مکه بودی، جای پای جبرئیل را در خانهمان به تو نشان میدادم، من آیات قرآن را شنیده و لحظه به لحظه با آیات قرآن نشو و نما کردهام. رسول خدا(ص) آیات قرآن را در گوش و جان من زمزمه کرده و با این آیات رشد یافته و بالیدهام. بنابراین قصه کربلا و اباعبدالله(ع) قصه قرآن است. نشان دادن و تفسیر و تحلیل و بیان عملی قرآن است آیتالله عالمی(ره) صاحب کتاب «نفس مطمئنه»، سخن بسیار زیبا و شگفتی در این خصوص گفته که اگر قرآن عالیترین قانون باشد، کربلا عالیترین اجراست و در مجموعه تاریخ اسلام هیچ صحنهای همانند کربلا را نمییابیم که همهی قرآن در یک هیئت اجرایی اعم از فقه، عرفان، اخلاق، سیاست، فرهنگ و … پیاده شده باشد و به همین دلیل باید گفت که کربلا همه هستی ماست و بدون کربلا، هیچ نداریم و به درستی گفتهاند که اسلام محمدی الوجود و حسینی البقاست و اگر وجود اسلام از پیامبر(ص) است دوام و بقایش وابسته به حضرت اباعبدالله(ع) و کربلای اوست.
شباهتهای امام حسین(ع) و قرآن
شباهتهای زیادی میان اباعبدالله و قرآن وجود دارد که به برخی از این شباهتها اشاره میشود:
البته ماه مبارک رمضان تنها فرصت طرح قرآن نیست. بلکه این ماه، ماه نزول قرآن و ماه تحقق و عملی شدن قرآن است. ماه محرم هم فرصت مناسبی برای سخن گفتن و بیان قرآن است. در باب شباهتهای قرآن با اباعبدالله میتوان به نکات زیر اشاره کرد. به ما امر کردهاند که قرآن را احترام کنیم چرا که «لا یمسه الا المطهرون»(واقعه/۷۹). البته این آیه به درستی معنا نشده و آیه مشتمل بر این موضوع نیست که اگر وضو ندارید به قرآن دست نزنید بلکه مراد این است که اگر قلبمان پاک نباشد به حقایق قرآنی نخواهیم رسید و این معنای اخیر در بردارنده چند موضوع است که اگر میخواهی در قرآن شنا کنی باید جاری قرآن شوی. به قول حافظ:
در شط حادثات برون آی از لباس
کاول برهنگی است که شرط شناوری است
یعنی در حقیقت باید خود را از تعلقات تهی سازی و قرآن را برای قرآن و درک، فهم و عبودیت بخواهی نه چیز دیگر. بعنوان مثال اگر برای بهتر شدن صوت، تمرین میکنیم یا قرآن را برای یک مسأله و هدف دیگر میخواهیم، دستمان خالی است و چیزی جذب جانمان نشده و باعث تکان و حرکت روحمان نخواهد شد. در باب تلاوت قرآن هم امر شدهایم که قرآن را شتابزده نخوانیم «و رتل القرآن ترتیلا»(مزمل/۴) بلکه با ترتیل، صدای زیبا و بهگونهای بخوانیم که اگر آنگونه با کسی سخن بگوییم احساس بیاحترامی از ناحیه ما نکند. و نکته جالب اینکه در مورد اباعبدالله(ع) نیز همانند قرآن مأمور به حرمتگذاری شدهایم، و گفتهاند که «وامشی بمشی عبدالذلیل» یعنی هنگام رفتن به سوی اباعبدالله(ع) همانند یک عبد ذلیل حرکت کرده و آداب را حفظ نمایید. کسانی که سرگذشت جابر را مطالعه کردهاند میدانند که جابربن عبدالله انصاری شخصیت بزرگی است و زمانی که به کربلا میآید نابینا و سنش زیاد است. شاید خوانده باشید که رسول اکرم(ص) به جابر فرمود که تو آنقدر عمر میکنی که موفق به زیارت فرزندم باقر(ع) که نامش در تورات و انجیل آمده است خواهی شد و ایشان در دروه بینایی موفق به زیارت امام باقر(ع) شده است. به هنگام ورود به کربلا لباس بسیار مرتب، تمیز و سفیدی پوشیده و عطر استعمال نمود. به ما گفتهاند که به هنگام مس قرآن با وضو و طهارت باشید. جابر هنگامی که خواست دستش را بر مزار اباعبدالله(ع) بگذارد به عطیه کوفی گفت مرا پیش از این کار به فرات ببر تا در آنجا غسل کرده و پاکیزه به نزد مزار بیایم. و هنگام حرکت به سمت مزار اباعبدالله(ع) قدمها را کوتاه برداشته و نهایت ادب را رعایت مینمود و هنگام دست گذاشتن بر روی مزار بهگونهی دست گذاشتن بر قرآن عمل نمود. نکتهای که از این حرکت قابل استفاده است این است که متأسفانه گاهی اوقات شأن، منزلت و شوکت اباعبدالله(ع) در محافل ما شکسته میشود. در اشعاری که خوانده میشود و حالاتی که به اباعبدالله(ع) نسبت داده میشود و کسانیکه به اباعبدالله(ع) میپردازند باید شأن حضرت را حفظ کنند. با دهان ناپاک نمیشود از پاک حرف زد و به قول حافظ باید پاک شویم تا نظری بر آن پاک بیندازیم.
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند/ پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
با ناپاکی ارتباط با اباعبدالله(ع) میسر نمیشود. لذا باید حرمت حضرت و اصحاب آن حضرت را که حرمت اباعبدالله(ع) است پاس داشت. و نام اباعبدالله(ع) را بهگونهای نگوییم که حتی بچههای خود را بدینگونه صدا نمیزنیم بلکه از آن حضرت متناسب با شأنی که دارد، با احترام یاد کنیم. به قول آقا شیخ جعفر شوشتری(ره) اباعبدالله(ع) شأنی دارد که گاهی شأن پروردگار است. ایشان در کتاب ارزشمند خصائص الحسینیه فهرستی از ویژگیهای اباعبدالله(ع) را برمیشمرد که این ویژگیها را هیچکس و حتی پیامبر(ص) هم ندارد. یکی از عجایبی که در آن کتاب مطرح میکند ایناست که بهجز خداوند تبارک و تعالی یک نفر لبیک دارد و آن اباعبدالله(ع) است و آن این است که میگوییم لبیک یا داعی الله. در هنگام تشرف به ساحت پروردگار کعبه میگوییم لبیک اللهم لبیک و به اباعبدالله(ع) هم خطاب میکنیم لبیک یا داعی الله و اباعبدالله(ع) نیز جواب میدهد. هیچ کس را به جز اباعبدالله(ع) سراغ نداریم که به پارههای تنش سلام داده باشند بنابراین شایسته است پاس حرمت اباعبدالله(ع) آنگونه که باید نگه داشته شود. تکایای اباعبدالله(ع) هم که نماد خیمههای اباعبدالله(ع) است باید حرمتگذاری شود.
اگر کسی بپرسد این علمهایی که امروز هست در کربلا هم بوده باید گفت اصلاً چنین چیزی نبوده است. اگر چنین علمی به همراه اباالفضل العباس بود دیگر امکان جنگیدن نداشت. اما چون این علم منتسب به آن حضرت است باید پاس آن داشته شود. لازم نیست علم ۹۰ کیلوئی یا مثلاً ۱۸متری برداشته شود و طول و وزن علم نشان و معیار مهمتر بودن آن نیست.
عَلَم حضرت اباعبدالله(ع) چوب سادهای نزدیک به ۲ الی ۳ متر با یک پارچه کوچک بود که آنرا برمیافراشتند تا دیگران موقعیت فرمانده سپاه را دانسته و اگر آنها را فراخواند اطرافش حلقه بزنند.
پس حرمت اباعبدالله(ع) را باید پاس داشت وقتی در مجلس اباعبدالله(ع) مینشینیم باید باوقار بنشینیم. در روایت است برخی کسانی که در محشر به حساب اعمالشان رسیدگی میشود به ساحت پروردگار عرض میکنند خدایا ثواب قرائت قرآنمان را در این محاسبه نیافتیم. خطاب میرسد قرآن خواندید اما ادب نگه نداشتید. کسانی که به حج مشرف شدهاند میدانند که عربها نسبت به قراردادن قرآن بر روی زمین خیلی حساس هستند. حضرت امام(ره) در دیدار با قاریان قرآن برخلاف حالت مرسومشان از صندلی پایین آمده بر روی زمین نشستند. بنابراین باید حتی قاری قرآن را هم پاس بداریم. لذا اگر پاس قرآن میداریم باید پاس مقام و منزلت اباعبدالله(ع) را نیز به هنگام خواندن، گرفتن ضریح، گریه کردن، نشستن در مجلس آن حضرت(ع) و … داشت چرا که چشمی هست که میبیند و پاداش میدهد.
خصوصیت دیگر قرآن دعوت به رشد است (یهدی الی الرشد)(جن/۲). قرآن فضای تعالی و رشد انسان را فراهم میکند همانگونه که گیاه پوسته خاک را شکسته و از دل تاریکی سر برآورده، بهسوی نور حرکت میکند. قرار است قرآن شیوهی رهایی از خاک و پیوستن به عالم پاک را به ما بیاموزد. قرآن دستورالعمل تعالی و رشد انسان از عالم خاک به سمت عالم پاک است، بیآنکه پا از خاک برگیریم. قرار نیست قرآن به ما بگوید پا از خاک جدا کنید، و فقط در بالا باشید بلکه میگوید هنر این است مثل درخت – چون اسلام و قرآن شجرهی طیبه است – پا در خاک داشته باشید اما در خاک نمانده، اسیر خاک نباشید، هر کس در خاک بماند، خدا آسمان را از او دریغ خواهد داشت. خدا آسمان و بهشت را به کسی نخواهد بخشید که خاک را نبخشیده و از آن صرفنظر نمیکند، اگر شیوهی عبور از خاک را ندانیم آسمان منتظر ما نخواهد بود. کربلا قصهی کسانی است که در عین حالی که خاکی بوده و پای در خاک دارند؛ اما دارای رشدند و این رشد لحظه به لحظه است. به ما هم آموختهاند که در فضای خانواده خود اینگونه باشیم. دایم دست بچهها را گرفته و ببینیم با چه ابزاری میتوانیم رشدشان دهیم. گاهی یک لبخند میتواند همچون آفتابی باشد که باعث رشد گیاه میشود. محبت، کشیدن دست برسر، لطف کردن و … همگی پیامهای کربلاست. کربلا مثل قرآن عامل رشد است. دست انسان را میگیرد و به جادههای کمال و بالندگی میکشاند.
شیوهی محبت کردن اباعبدالله(ع) به بچهها خیلی شنیدنی است. اینکه امام چگونه بچهها را دوست میداشت، چگونه زانو به زانوی بچهها مینشست، چطور سرشان را به سینه میگذاشت، اینها را باید از کربلا آموخت. گریه کردن خوب است. اما پیش از آنکه چشمانمان اشکبار باشد باید نگاهی ژرف به کربلا داشته و نکتههای تازه را از کربلا استخراج کنیم.
کاش میشد به هنگام حرکت یک هیئت تعدادی تابلو از پیامهای کربلا در دست بچهها میبود تا همراهان این هیأت تا به انتهای مسیر حرکت، یک کتاب خوانده باشند.
در مسیر پیامهای اباعبدالله(ع) اگر کسانی همت داشته باشند میتوانند از کتاب فرهنگ سخنان حسینبنعلی نوشته آقای دشتی(با نام اصلی موسوعه الحسین) بهره ببرند و خوشبختانه کتابهای فراوانی در این خصوص موجود است. کاش میشد رجزها را نوشته و با خود همراه کنیم تا تصویر روشنتری در ادامه راه داشته باشیم واقعاً جای افسوس است که در ۵ یا ۶ ساعت حرکت یا برگزاری مراسم عزاداری حتی یک پیام کربلا گفته نشده و کربلا با ناگفتههایش خاموش بماند. گریه و اشک خوب است اما باید دانست که اشک مقصد نیست بلکه مقدمه تحولی است که در درون اتفاق میافتد تا بذرهای کربلا در قلب بهتر افشانده شده و باعث تأثیر و باروری زودتر و بیشتر بشود. اشک ریختن، آبیاری بذر وجود است، اما اگر بذری نباشد همانند ریختن بر روی زمین سخت هیچ تأثیری نخواهد داشت. اگر سخن قرآن، یهدی الی الرشد است، پیام امام حسین هم، ادعوکم الی سبیل الرشاد (همه شما را به راه رشد دعوت میکنیم) است. یعنی من همان قرآنم. به قول سلمان هراتی که خدایش رحمت کند اگر قرآن واژه است؛ حسین تبلور و تجسم هیئت واژگان قرآن است هرکه قران بخواند حسین و هرکه حسین بخواند قرآن خوانده است. اگر روزی حسین(ع) را به واژه در آوریم قرآن و اگر هیئت قرآن را در یک وجود جستجو کنیم به حسین(ع) میرسیم.
و باید کربلا را مطالعه کرد و مقولههای رشد آن را دید و پیامهای آن را گرفت. مرحوم سیدحسن حسینی وقتی از عباس(ع) سخن میگوید او را «راز رشید» معرفی میکند. کل کربلا راز رشید است و اگر خود بنگریم این اسرار آرام آرام جلوهنمایی خواهد کرد. حوزهای که در آن کار جدی صورت نپذیرفته است.
کربلا امر به معروف و نهی از منکر است. صمیمیت و اخوت است، عبادت و خدامحوری است. بیدادستیزی و عدالتخواهی است. فتوت و جوانمردی است. صبوری و پافشاری بر حقیقت است و اینها روح قرآن است. پیامهای روشن قرآنی است. پس کربلا تجسم قرآن است.
مراسمات و روضههایمان از فضای رشدی که باید فراهم بشود کم بهره یا بیبهره است. موضوع دیگر عبارت از این است که قرآن،بنا به فرموده خداوند متعال در همین کتاب آسمانی شفاست و نُنََزّلُ منالقرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین،(اسراء/۸۲) و شفا در جایی مطرح است که بیماری مطرح باشد. چنانچه اصلاح در جایی بیان میشود که فساد وجود داشته باشد.
اباعبدالله(ع) بزرگترین طبیب و شفا دهنده تاریخ است. این را در وصیتنامه خود به هنگام حرکت به برادرش محمد حنفیه میسپارد و میفرماید: انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و انما ارید لطلب الاصلاح فی امه جدی؛ یعنی میخواهم تومورهای فاسد درون جامعه را از تن آن بیرون بکشم. میخواهم جامعه را سالم کرده به آن شفا بدهم بنابراین اباعبدالله(ع) هم شفا است. و جالب این که گفتهاند« طین القبر الحسین شفاء» حتی تربت اباعبدالله(ع) هم شفاست، یعنی انسان گاه آنقدر عظمت مییابد که اثر وجودیاش بر روی خاک میماند. تربت حسینی مثل فرهنگ حسینی شفابخش است.
در مسائل فقهی داریم که اگر -العیاذ بالله- یک عمل شنیع در محیط مسجد اتفاق بیفتد، باید خاک آنجا را تا یک عمق خاص درآورد، و دور ریخت چون اثر وضعی عمل روی فضا میماند. نه اینکه تصور شود که چیز آلودهای به خاک رسیده بلکه بهدلیل وجود اثر وضعی عمل، اینکار صورت میپذیرد. حالا نقطه مقابلش را ببینید، شما وقتی به اباعبدالله(ع) سلام داده و این جمله را درباره آن بزرگوار میگویید که «طبتم و طابتالارض فیها دفنتم؛ یعنی تو با شهادت خود زمین کربلا را تا شعاع چند فرسخ پاک کردی». با اینکه همه ما میدانیم میدان کربلا خیلی کوچک بوده است، همه میدانی که اباعبدالله(ع) و یارانش در آن جنگیدند به ۶ کیلومتر مربع نمیرسد. محل استقرار سپاه دشمن، وسیعتر از آن بوده اما محوطهای که در آن میجنگیدهاند کمتر است اگر تل زینبیه را یک نقطه در انتها و علقمه را نقطه دیگری بگیرید فاصله به بیش از چهارصد متر نمیرسد که فاصله بسیار کمی است که کل میدان بوده است. اما در بعضی روایات تا هشت فرسنگ و در بعضی روایات دیگر تا یک فرسنگ زمین تربت است «طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم» زمین را هم پاک کردی ممکن است کسی با قلب پاک و متصل وارد مجلس شده و با یک نفس کل فضا را پاک کند. البته عکس آن هم صادق است.
وجود اباعبدالله(ع)بر زخمهای تاریخی ما هم مرهم و شفاست و موجب شفای زخم شیعه دردمند است. برخی اباعبدالله(ع) را فقط در حد یک پزشک خلاصه میکنند؛ اباعبدالله(ع) اینگونه هست اما با تمام وجود باور داریم که نقش اباعبدالله(ع) و نهضتش بسیار گستردهتر از این موضوع است.
امیدواریم که در این شفاخانه، زخمهای درونمان را به حسین(ع) شفا داده و تاریکی قلب خود را به روشنایی بدل سازیم. یکی از راههای آن همین اشک است و اشک بهانهای برای صفای دلها و زدودن کدورتهاست. و بهقول حافظ چشم را در اشک غسل دهیم تا بتواند آن وجود پاک را دریابد.
حسین و کربلایش، تبلور و تجلی آیات قرآنند. کدام زیبایی قرآن است، کدام رفتار جمیل قرآنی است که در کربلا دیده نشود و کدام زشتی طرح شده در قرآن است که در کربلا مقابل حسین و یارانش صف آرایی نکرده باشد. کربلا یک سو رحمان است و یک سو شیطان و قرآن قصهی رویارویی همیشهی این دو جریان است. پس کربلا تفسیر عملی قرآن است.
برچسبدکتر سنگری دکتر محمدرضا سنگری قرآن کربلا، آینهی تمام نمای قرآن مجلس اباعبدالله(ع)
همچنین ببینید
حضرت علی اکبر(ع)
سخنران: دکتر محمدرضا سنگری فرزندان امام حسین(ع): بر اساس منابع تاریخی معتبر امامحسین(ع) نه ...