همهی زمزمههایش و ترجیعبند همهی گفتههایش به «حسین» میرسید. این مرتبه شیفتگی و دلدادگی در پسرعمویش سیف، که برادرش نیز بود، همه را حیرتزده کرده بود. هرگاه و هرکس تلاوت نام حسین میکرد، شادابی و شیفتگی در سیمای این برادر احساس میشد. هر دو جوان بودند و کوفهی خدعه و نیرنگ را به شوق پیوستن به حسین رها کرده بودند. ...
ادامه نوشته »مؤمن آل فرعون عاشورا
لگام اسب را کشید. اسب شیهه زد و ایستاد. دانههای درشت عرق از زیر کلاهخود شیارهای پیشانی را طی میکرد. حنظله آنچنان باوقار و استوار ایستاد که انبوه لشکر دمی به حیرت و شگفتی آرام شدند. تشنگی مجال فریاد را از او میگرفت. با این همه، همهی توان را به حنجر بخشید تا شاید در هفتتوی ظلمت قلبها پنجرهای بگشاید. ...
ادامه نوشته »این جوانمرد کیست؟
مسرور ساختن، آن هم در کشاکش نبرد، در هنگامهی خون و عطش و غربت هنر بزرگی است؛ آن هم شادکامی و سرور فرزند پیامبر؛ امام عاشورا. و این هنر ابوعمرو نهشلی بود. مهران همراه سپاه امام به کربلا آمده بود. با نگاهی دقیق و ژرف پای در صحنهها میگذاشت و به دقّت و درستی همه را مینگاشت. مهران صحنهای شگفت ...
ادامه نوشته »شاداب زیر باران
منزل ماریه دختر منقذ عبدی کانون گفتوگو و تصمیمگیری برای مبارزه با یزید و خاندان اموی شده بود. پیران نامور در کنار جوانان برومند و پرشور و شعلهور گرد آمده بودند. خبر مرگ معاویه رسیده بود و پیک و سفیر اباعبدالله نیز پیام دعوت به همراهی و قیام و مبارزه را به سران و رؤسای قبایل رسانده بود. فرصت شستن ...
ادامه نوشته »صبور شمشیرها
همه میدانستند سعد جسورتر از آن است که از هرزباد شمشیرها و طوفان نیزهها بهراسد. یاران نبرد و میدانداری او را انتظار میکشیدند. نگاه نافذ، قامت بلند و نستوه، بازوان توانا، سیمای آفتابخورده و مصمّمT او را از دیگران ممتاز میکرد. از قبیله بنیتمیم بود و در کربلا خیمه در کنار حباب بن عامر و جوین و بکر بن حی ...
ادامه نوشته »شاعر مجاهد
از مکّه منزل به منزل همسفر محبوب بودن چه سعادتی است! با این قافله که سپیده از نفسهایشان میزاید، آفتاب به یُمن نگاهشان پرتو میافشاند و زندگی به پاس بودنشان استمرار دارد. یزید شیعه بود و شاعر. در هر منزل شعری میگفت و سرودهای تازه میخواند. میگفت: همسفری با فرزندان پیامبر زیباترین شعر زندگی من است و شهادت در رکاب ...
ادامه نوشته »قاری قرآن
داود در حنجرهاش میخوانَد یا هزار بلبل و قناری در گلویش خانه کردهاند؟ چه افسونگر و سحّار است صدای خوش و دلنوازش! با این اندوه نهفته در صدا کدام دل است که ربوده و شیدا نشود. همه میگویند فرزند حصین گلوی داود دارد و خلق و خوی محمّدی. شیفتگان صدایش هنگام ترنّم قرآن همه گوش میشوند و آشنایان خلق و ...
ادامه نوشته »در حلقهی عاشقان
بیچاره مرد از شام آمده بود تا وام خویش از بدهکاران بستاند و بازگردد. بیچارهتر همسر و فرزندانش که به امید بازگشت، چشم اشکبار به در و جاده دوخته بودند. هرچه فریاد زد بیگناهم، از شام آمدهام، در شهر شما کسی را نمیشناسم، هیچکس به سخنانش گوش نسپرد. کشانکشان به دارالاماره عبیداللهاش بردند. محاکمهاش کردند که چرا به کربلا نرفتهای ...
ادامه نوشته »فدای حسین!
جوان بود و جنگجو؛ نیرومند و خوشقامت و رشید. مادرش سالها در خانه امام مجتبی(ع) خدمت کرده بود و سخاوت، بزرگمنشی، جوانمردی و سیرت پیامبرانه او را دیده و چشیده بود. پیش از این، مادرش کنیز نوفل بن حارث بن عبدالمطلّب بود و امام حسین(ع) او را از نوفل خریده و به عقد سهم در آورده بود و حاصل این ...
ادامه نوشته »تشنگی را بهانه کن!
کدام روز از اسارت این همه رنگ و درنگ رها خواهی شد؟ در بارش کدام باران، جانِ بویناک و تباه و سیاهت راه خواهی شست؟ این همه مرگ که از کران تا کرانه دشت میروید، تو را به مهمانی حیات نمیبرد؟ این همه روشنی کورسویی به پلکهای روحت نمیبخشد؟ کی میخواهی حضور آذرخشی، عبور نسیمی، تبسّم شکوفهای در روحت رخوتزده ...
ادامه نوشته »