خانه / شعر های عاشورایی (صفحه 63)

شعر های عاشورایی

امشب و فردا (حسان چایچیان)

امشـب شهـادت نـامه‌ی عشاق، امضا می‌شود فردا ز خون عاشقــان،ایــن دشـت دریا می‌شود امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود امشــب بــود برپـــا اگــر، ایــن خـیمه‌ی ثـاراللهی فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا می‌شود امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا می‌شود امشب کنار مادرش، لب ...

ادامه نوشته »

ای حسین، ای همه‌ی … (محمدرضا سنگری)

با تو عشق را فهمیدیم. خوبی را شناختیم و به کشف «خود» پرداختیم. بی تو همه چیز بی معنی بود، آسمان، بلاهتی آبی، آب سفاهتی سرگردان، زمین سنگی تیپا خورده و درختان رسوایانی ایستاده بودند. اینک نیز عشق توست که گرممان می‌کند. گریه بر توست که طراوت و شکفتن‌مان می‌بخشد و شوق رسیدن به توست که خون حیات در اندام‌هایمان ...

ادامه نوشته »

صاعقه(سلمان هراتی)

بــا زمــزمـــه‌ی بــلنــد تــوحیـد آمد بــالــای ســر شــهیــد جــاوید آمد از زخم عـمیق خویش سر زد زینب چون صاعقه در غیبت خورشید آمد سلمان هراتی    

ادامه نوشته »

آسمان روی زمین افتاد (حامد صافی)

آفـتاب از شرم خورشید آب شد، باران گرفت در گــلوی تـشـنه‌ی پروانه‌ها خون جان گرفت تـیـغ هـم وقـتی که می بوسیـد رگهای تو را لاجرم خون خــورد و بــوی آیــه‌ی قرآن گرفت بـاد در دســتـان عـبـاس تــو آرامــش ســرود لحظه‌ای افتاد دستش بر زمین طوفـان گرفت مـن نـمـی‌دانم چه فکری کرد آن لحـظه فرات کـه رسـیـدن تـا لـب آن کـوه ...

ادامه نوشته »

اگر آن روز نبود!(دکتر سنگری)

اگر آن روز نسیم نفس‌های تو در دشت آتش و جنون نمی‌وزید، اگر سسله جبال قامت هفتاد و دو عاشق در حاشیه‌ی شمشیرهای بی تاب نمی‌ایستاد، اگر نازکای گلویی شش ماهه تیر را لبیک نمی‌گفت، هنوز و همیشه،ما لبیک گوی ذلت و وحشت و ظلمت بودیم. ای نجابت آب،صداقت آیینه،صراحت آفتاب! بی دیروز تو، امروزمان نبود، فردایمان نمی‌بالید و روزگارمان ...

ادامه نوشته »

دادرس (محمد قاسمی)

حـسیـن آخر نفس یک همنفس داشت گلی در گوشه ی پر خار و خس داشت در آن بــــیـــدادگــاه غـــربـــت و خـــون بــــــرادرزاده اش را دادرس داشـــــــت محمد قاسمی

ادامه نوشته »

زبان آب(حسن حسینی)

هـر چـند ز غربتت گزند آمده بود زخمت به روان دردمـند آمده بود گـویند کـه از هیبت دریـای دلـت آن روز زبـان آب،بــند آمـده بـــود حسن حسینی    

ادامه نوشته »

انتخاب ناب (پروانه نجاتی)

تــــــردید، ایـــن تــلاطم انـــدیشه، التـهاب آشــفتگی، هـراس، دلی غــرق اضــطراب امـا، چگـونه، مـی‌شود آیا، چرا، نه، کـی؟ صــدها سـؤال تب‌زده در حسـرت جـــواب جــنگ است و نــابـرابـری و فـتنۀ عطـش یــــعنی ســپاهـیان ســرابـــند گـــرد آب یک‌سو فتاده مست درآغـوش شـب هوس یک‌سـو تـمام روشـنی و صــبح و آفـــتاب درچشم این سوار معمای مبهمی است تـردید و شـوق، وسعت تصمیم و ...

ادامه نوشته »