دردهای علی بیش از ظرف درک و فهم ماست. داغ غربت علی کوهها را از هم متلاشی میکند. اما فراق فاطمه تنها علی را داغدار نکرد بلکه چشم فضیلتها در داغ آن محبوبه پیامبر خون گریست و دیدگان ارزشها همواره گریان آن مظلومه تاریخ ماند. امروز اگر آسمان دل ما ابریست، اگر هوای چشمان ما هم به رنج فاطمه و ...
ادامه نوشته »فرات مهربانی (نصرالله مردانی)
بــه طـــاق آســمان امــشب گل اختر نمیتـابد بنـــاتالنـــعــش اکبـــر بــر ســر اصغر نمیتـابد بـــه شـــام کربلــا افتاده در دریای شب ماهـی کـــه هــرگــز آفتــابی این چنـین دیگر نمیتــابد بــه دنـبــال کـــدامــیـن پیــکر صد پاره میگـردد که از گودال خـون خورشید بیسر در نمیتابــد بــه پهنــای فــلک بعد از تو ای ماه بنیهاشــم چـــراغ مــهـــر دیــگــر تــا قیـــامـت برنمیتـابــد فـــرات مهــربانی، ...
ادامه نوشته »عترت عشق(احد دهبزرگی)
میسوخت چو شمع و پایداری میکرد دل از مــــژه جــای اشــک جاری میکرد شب دختـر شیـر حق به جـای عـبــاس از عتــرت عــشــق پـاســداری مــیکرد احد دهبزرگی
ادامه نوشته »تفسیر قرآن(احد ده بزرگی)
محمـد(ص) عقل و تدبیرش حسین است علی(ع) عشق جهانگیرش حسین است بـــــود زهـــرای اطـــهــر عـصـــمـــت حـــق حســن قــرآن و تفــسیرش حسین است احد ده بزرگی
ادامه نوشته »گوش کن(ارمغان بهداروند)
این کشتی در رودخانه غیرت به گل نخواهد نشست. اسب تشنگی حتی اگر شیههی نومیدی سر دهد، باد کینه اگر خنجر زهر را بر لبهای عاشقی همسایه کند، سوار عشق از سرودن غزل ارادت دست برنخواهد داشت. گوش کن! این صدا صدای بیقراری رودخانه است. گوش کن این صدا صدای خواستن است، صدای التماس … اسب تشنگی اما نتوانست کودکان در ...
ادامه نوشته »خطبه آتش (عبدالرحیم سعیدی راد)
هــنـوز مـیچکـد از چشـم آسمان، آتش زمین و هرچه در آن میکشد فغان، آتش صدای طـبـل عــزا، بـیـن کـوچه میپـیـچد و بـاز سـنـج و دهـل بسـتـه بر زبان، آتش صدای شیون شمشیر میرسد بر گوش مـیـان مـعـرکـه بـرپاست بـیگـمـان، آتش چه شعـلـهها که به پاهـای کـودکان پیچید چه زخمها که چنین میزند به جان، آتش بهپاست خـطـبهی آتـش مـیـان کـاخ ...
ادامه نوشته »عمو(عبدالرحیم سعیدیراد)
فصل برگریزان است. مرد میرود و برگهای زرد در زیر سم اسبش له می شوند. پشت سر ابری سیاه؛ پیش رو دریایی تشنه. مرد میتازد و راه در پشت سرش گم میشود. ابر میغرد و او پیش میرود. کم کم دریا برایش آغوش باز می کند. موج ها به احترامش برمیخیزند. فرشتههای نگران، لبخند میزنند. لبهای ترک خورردهی مرد، همچون ...
ادامه نوشته »آتش به فرات(زهرا فرجاللهی)
گلخـندهی آفتـاب در حنـجر توست امواج پر الـتـهـاب در خـنـجـر توست صحرای عجیبی است شگفتا امروز آتش بـه فرات و آب در حنجر توست زهرا فرجاللهی
ادامه نوشته »دل لبتشنه (سیدحبیب نظاری)
دوبــاره دســتهای تو، دوباره مـن و این چشمهای پرستاره به جای یک دل لب تشنه دارم مــیـان سینه مشکی پاره پاره سیدحبیب نظاری
ادامه نوشته »جبرئیل سوخته بال (برقعی)
ایـــن اشــــکها بـه پای شما آتشم زدند شکـــر خـــدا بـــرای شـــمــا آتشم زدند مـــن جبـــرئیـــل ســوختـه بالم، نگاه کن معـــراج چشـــمهای شـــمــا آتشم زدند ســـر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم هـــر جـــا که درعـــزای شـما آتشم زدند از آن طــــرف مــدینه و هیزم، از این طرف بــــا داغ کـــربلـــای شـــمــا آتشـم زدند بــــردنــــد روی نیـــزه دلــم را و ...
ادامه نوشته »