تــــو را از جـــوهــر غـــم آفــریــدنـــد مــــرا از ابــــر نــــم نـــم آفــریــدنـــد برای گریه در سوگ حسین(ع) است اگـــــر مـــــاه مـــحــــرّم آفــریــدنـــد علیرضا قزوه
ادامه نوشته »رسم شهادت(امیر علی مصدق)
نــگـاه آخرینش سوخت ما را میان شعله ها افروخت ما را چـگونه مردن و رسم شهادت به سبک لـالهها آموخت ما را امیر علی مصدق
ادامه نوشته »شهیدان رهرو…
شـهیدان رهـــرو راه حسیـناند و مست از چهرهی ماه حسین اند
ادامه نوشته »حماسه عظیم(شهیدآوینی)
حسین! آنگاه که ندای هیهات منالذله سر دادی و رایت مجاهدت برای احیای دین برداشتی و نماز عشق را در مصلای خونین عبودیت، قامت بستی، همه جهانیان را به شگفتی واداشتی و آسمانها را به تعظیم خویش فراخواندی. حسین! از هر چه جز دوست، دیده فرو بستی و غیر دوست را در قبال رضای او هیچ انگاشتی. آفرینش را مجذوب ...
ادامه نوشته »قلم از غم….
قلم از غم، دلی بیتاب دارد تـو گــوئی شکــوههـا از آب دارد
ادامه نوشته »حضور(محمدرضا سنگری)
در دور دست صحرا، ستونی از غبار به آسمان قد کشیده است. تو در غبار به جست و جوی آیینههای کوچکت سر میکشی. گوش کن شیههی اسبی بر دشت میرسد. شاید مسافران کوچک تو باشند؟ چهار سیاهی پیدا میشوند عبدالله جعفر است و یحیی و دو نوجوان همراه. چه خبر خوش و شیرینی! اشک از چشمان میگیری. به شوق پیش ...
ادامه نوشته »گلوی خشک(سید عباس صدرالدینی)
گهی در تاب و تب گاهی به خواب است گهی غوغای چنگ و گه رباب است کمان بردار ای تیر سه شعبه گلوی خشک اصغر در شتاب است سید عباس صدرالدینی
ادامه نوشته »جشن سرها (مرتضی حیدری آل کثیر)
آنجــا کــه بـــا پـــــرواز دلـــداری نمیکــردنـد آیـیــنــههـــای آســمــان کـــاری نمیکــردنــد آنجــا فـقـــط شــور تکـــاپو بود، در «مـــردان» «نامردها» جز سد شــدن کاری نمیکردنـــد! لــبتشــنــهگـان وعدهدار از بیقــراریشـــان میســوخـتنـــد و نــالــه و زاری نمیکــردنــد دیـــدم تـــو را «تنهـاییات» را آه مــولــا جـان! ای کــاش چشـــمــانم مرا یــــاری نمیکـردند «شــن بــادها» گلدستهی امـــدادخــواهی را جـــز بـــا خطـــوط زخم، معماری نمیکــردنــد *** بـــوی ...
ادامه نوشته »اماننامه(جلیل صفربیگی)
فـریاد حسیــن را شنیـدیم همه از کوفه به سوی او دویدیم همه رفتیــم بــه کربلا ولی برگشتیم از شمـر امان نامه خریدیم همه جلیل صفربیگی
ادامه نوشته »سیراب عطش(سید عباس صدرالدینی)
لبـــش را از عطـش سیراب کردند چو مرغی در قفس بی تاب کردند بــه روی دســـت بــابــای غریبش ز تیــر حرمــلـــه در خــواب کـردند سید عباس صدرالدینی
ادامه نوشته »