بغــض تو شهــاب آسمــان پیــمــا شــد موجی شد و سر به خون زد و دریا شد صبر تو کنار خشــم خــون رنــگ حسین شمشــیــر دو دم بــه روز عاشــورا شد صادق رحمانی
ادامه نوشته »دل شوریده(حسین دارند)
دلم هر جا که باشد، غم همان جاست تمـــام مــاتــم عــالم، هــمــان جاست دل شـــوریــــده را فـــــردا، الــــهـــــی ببر آن جا که زینـــب هم همان جاست حسین دارند
ادامه نوشته »شهیدان رهرو…
شهیدان رهرو راه حسیناند سلامالله علیهم اجمعیناند
ادامه نوشته »آینه ی امام (محمدرضا سنگری)
مادر به زمزمههای شبانهات سوگند ایستادهایم پاک باختن را. امروز من و عون، رحمت و رافت دایی عزیزمان را دیدیم در ریزش مشکها به پای تشنگان دشمن. من با چشمان خودم دیدم که نوازش دست خیس امام با کاکل داغ اسبان و یال گداختهشان چه کرد. مادر عزیز، مگر خدا، یک جا رحمتش را به قلب مهربان دایی بخشیده است ...
ادامه نوشته »طلوع تلخ غروب (سعید بیابانکی)
شبی دراز، شبی خالی از سپیده منم طلوع تلخ غروبی به خون تپیده منم پی نظاره ات ای یوسف سراپاحسن کسی که دست و دل از خویشتن بریده منم کر است عالم و من عاجز از سخن گفتن خیال میکنم آن گنگ خواب دیده منم خوشا به حال تو ای سرو رسته بر سر نی نگاه کن منم، این بید ...
ادامه نوشته »آزار دل(سید عباس صدرالدینی)
بر ناقه ی عریان که سوارش کردند آواره به هر شــهر و دیـارش کـردند پـس در پـــی آزار دل غــم زده اش بــا رأس بــریـده هم جوارش کردند سید عباس صدرالدینی
ادامه نوشته »مشرق نیزه(صادق رحمانی)
آن ســوی افــق کـبــوتــری پرپر زد در پرده ی عشق نغمه ای دیگر زد در غــربـت کوفه پیش چشم زینب از مـشــرق نیــزه آفتــابـی سر زد صادق رحمانی
ادامه نوشته »شهید بی کفن(احد ده بزرگی)
صفــابخـش چمن یـعنی دل من گـل صـد پاره تن، یعنــی دل من امام ساجدین در شام غم گفت شـهیـد بــی کفـن یعنی دل من احد ده بزرگی
ادامه نوشته »پیراهن گل(احد ده بزرگی)
شـکـســته کشــتـی بحــر ولــایــت به خــون غلتیــده مصبــاح هــدایــت شب است و ساربان چون باد صرصر بــرد پــیــراهـــن گـــل را بــه غــارت احد ده بزرگی
ادامه نوشته »دست خداست…
دست خداست این که شکستند بیعتش ای کوفیان عهد شکن…
ادامه نوشته »