تا باد، گــره گشــای زلــف چمـــن است بر سینه ی لاله، داغ گل های مــن است هجــده یــوســف، اگــرچـه از دستم رفت سوغات من از سفر، همین پیرهن است! محمدجواد غفورزاده«شفق»
ادامه نوشته »نخستین اتفاق (علیرضا قزوه)
فـــتــــاد از پـــــــا کـــنـــار رود در آن ظـهـــر دردآلـــود کســـــی کــــه عطـــر نـــامـــش آبـروی آب زمزم بود دلش میخواست میشد آب شد از شرم امـا حیف دلش میخواست صد جان داشت اما باز هم کم بود مـــدینـــه نــه کــه دیگر مکه حتی جای امنی نیست تمــــام کـــربــلـــا و کــــوفــــه غـــرق ابــن ملجم بود اگــر در کـــربــلــا طــوفـان نمیشد کس نمیفهمید ...
ادامه نوشته »به سوی خیمهها بشتاب ای رود
در غرفهی ادبیات نمایشگاه روز دهم محرم ۱۳۸۷ روزانه با طرح یک مصراع از بازدیدکنندگان خواسته میشد که مصراع دوم را براساس ذوق و طبع شعر خود بسرایند مصراعهای دوم ابیات زیر ازمیان مصراعهای برتر انتخاب و ارائه شدهاند:
ادامه نوشته »در آغوش پدر…
در غرفهی ادبیات نمایشگاه روز دهم محرم ۱۳۸۷ روزانه با طرح یک مصراع از بازدیدکنندگان خواسته میشد که مصراع دوم را براساس ذوق و طبع شعر خود بسرایند مصراعهای دوم ابیات زیر ازمیان مصراعهای برتر انتخاب و ارائه شدهاند: در آغوش پدر خندید و جان داد شرافت بر زمین و آسمان داد شاعر: مهدیه خاضعینیا در آغوش پدر خندید و ...
ادامه نوشته »ساکن محرم عشق
اکنون را با باری بس گران و طاقتسوز، از اندوههای جانسوز و تجربههای مهنتبار و چگونگی رویدادها، دوست دارم با عاشورا نجوا کنم و در معبر جلیل این حضور عظیم، سر بر آستان لحظههای شیدایی نهم و فیضان آیات عدل را در این منشور خونین لمس کنم و دردهای تراکم یافته در استخوان انسان محروم و مظلوم را و مظلومیت ...
ادامه نوشته »راوی محرم (مهدی رحیمی)
نکند باد بیاید، سَرِ نی خم بِشَود! و از این باغچه، یک شاخه ی گل کم بشود! نکند ابر بخواهد، همه ی بغضش را در غزل خوانی یک گریه ی نم نم بشود نکند… -آه- پدر جان به خشونت امشب سر زلف تو پریشان شده، در هم بشود! کهکشان آمده پایین، سَرِ هفده نیزه که شبِ گُمشدگان، صبح دمادم بشود ...
ادامه نوشته »اذن تو(جلیل صفربیگی)
با اذن تو تیر پر به سوی تو گرفت جا در سر پیشانی و روی تو گرفت وقتی که برید حنجرت را خنجر صد بار اجازه از گلوی تو گرفت جلیل صفربیگی
ادامه نوشته »بار آخر(سید حبیب نظاری)
برادر با برادر دست میداد برای بار آخر دست میداد چه احساس قشنگی ظهر آن روز به عباس دلاور دست میداد سید حبیب نظاری
ادامه نوشته »هدیهی آخر(حمیدرضا شکارسری)
ایــن هـدیـــهی آخــر اســت یــارب بپذیر چــون غنچــهی پـــرپـــر است یارب بپذیر این خون که به سمت آسمان میپاشم از حنجــر اصغــــر اســـت یـــارب بپـــذیـر حمیدرضا شکارسری
ادامه نوشته »شرح (جواد محمدزمانی)
هر چند شرحِ کُشتن تو لب گزیدنی است احوال قتلگاه تو گفتن، شنیدنی است آواره امّتی که به طعنه صدا زدند: “این حال و روز سبط پیمبر چه دیدنی است! “ خواهر ز نالههای بریده خبر گرفت آن دل که داده بود به دستت بریدنی است هر ثانیه وداع تو تکرار میشود آری وداع آخر تو، آفریدنی است حتماً به ...
ادامه نوشته »