زمین و آسمان خون گریه میکرد برادر جان خود را هدیه می کرد
ادامه نوشته »پیرامون نام تو(مهدی مظفری ساوجی)
در بهت کلمات گنگ سرگردانم. میخواهم به نام تو با شکوفههای زلال غزل ترانهای بسازم عاشقانه، سلیس و سبز. میخواهم به خاطر تو همه واژهها را با حنجره دریا تلفظ کنم، میخواهم آوازهای خسته ماه را با نسیم حنجره تو آشنا کنم. من در حوالی همین اندوه، همین اندوه پر ستاره عاشق شدم در حوالی همین رؤیا.من حنجرهام را وقف ...
ادامه نوشته »دلش مهد شکیباییست زینب
دلش مهد شکیباییست زینب نماد عشق و زیباییست زینب…
ادامه نوشته »فراتر از اندیشه
از تو ما را حدیثی در سینه هست و غمی جانکاه بر دل و رسالتی سنگین بر پشت. تو اگر چه قرآن مجسمی و هر بطن وجود و شخصیت تو را بطنی است و آن را بطنی دیگر تا لایتناهی و اگر چه اوج پرواز والاترین انسان، حضیض شناخت تو را در نمییابد و اگر چه تو برتری از آنچه ...
ادامه نوشته »داغ اعظم (علی اکبر لطیفیان)
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد مقصود از تکلم طور، از تو گفتن است موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد روز ازل برای گلوی تو هیچ کس غیر از خدای عز و جل خونبها نشد در خلقتش زمین و مکانهای محترم بسیار آفرید ولی کربلا نشد گرچه هزار سال برای ...
ادامه نوشته »لهجهی خون(سید حسن حسینی)
گـــر بر ستـــم قــرون بـــر آشفت حسین(ع) بیداری ما خواست، به خون خفت حسین(ع) آنجـــا کــــه زمــــان محــــرم اســـرار نبـــود با لهجـــهی خـــون سرّ مگو گفت حسین(ع) سید حسن حسینی
ادامه نوشته »انگشتر(عبدالرحیم سعیدی راد)
نه تنها تیر و تیغ و سـنگ بوده ســــر پیــــراهن تـو جنگ بوده ولی شرمنده زینب دیر فهمـید که انگشتر به دستت تنگ بوده عبدالرحیم سعیدی راد
ادامه نوشته »امام موسی کاظم (ع) (مرثا صامتی)
هارون دستور داد خرما بیاورند. با دست خودش سوزن سمی را فرو میکرد توی خرماها. فرستاد زندان برای موسی. امام ظرف را گرفتند، چند تا از خرماها را جدا کردند، دادند به غلام. گفتند:” اینها را بده سگ هارون بخورد.” بقیه را هم خودش خورد. خبر مرگ سگ را که دادند به هارون، فهمید امام همه چیز را فهمیده. ...
ادامه نوشته »صفت از این قبیل(برقعی)
به ســمــت کــعــبه ملک هم دخیل میآورد که مـــادری پـــســری بـــیبـــدیل مـیآورد گشود لب به سخن کعبه، داشت بیپرده بــــرای خـــــلــــقت عــــالــم دلیل میآورد ز اشــــک شـــوق، مـلک زیر پاش دریا شد و کــــعـــبــه غــرق کلیمی که نیل میآورد خـــــلـــیـــل با تـــبـــر آمـــد به بـتـکده، اما بـــــه روی دوش مـــحـــمـد، خلیل میآورد عـــلـــی برادریاش را به عـــدل ثابـت کرد که ...
ادامه نوشته »ریشهی ما (محمدرضا سهرابینژاد)
پیکـــار علیـــه ظــالمــان پیشــهی ماست جان در ره دوست دادن اندیشهی ماست هـــرگـــز نــدهیـــم تــن به ذلــت، هـرگــز در خـــون زلــــال کـــربــلا ریشهی ماست محمدرضا سهرابینژاد
ادامه نوشته »