دریا تمام سوز لبش را به آب داد صحرا به تشنگان قدح آفتاب داد مردی سوار اسب به دریا سلام کرد باران نیزه بود که او را جواب داد آهسته از برابر من تشنه می گذشت مردی که خویش را به دم التهاب داد صحرا ز نیزه های عطش خیز آفتاب خود را به دست مرحمت آن ...
ادامه نوشته »این حسین کیست؟ (غلامرضا سازگار)
نازم آن کشته که جان یافت کمال از بدنش تا ابد خنده به شمشیر زند زخم تنش جامه از زخم بدن دوخته بر قامت خویش پیرهن از تن و تن پارهتر از پیرهنش آب غسل تن صد پارهاش از خون گلو خاک صحراست کفن بر بدن بیکفنش جایی از زمزمهی ماتم او خالی نیست این شهیدی است که عالم شده ...
ادامه نوشته »مصرع سرخ
قلم از غم، دلی بیتاب دارد زساقی انتظار آب دارد…
ادامه نوشته »منظومه عشق(اکرم سادات هاشمیپور)
خاک، تمامی دلواپسیهای من است. آسمان، تمامی دلتنگیهایم. بهانهای نیست؛ برای گریستن، شیواترین بهانه، افتادن آسمان بر روی خاک است و برای دلتنگی، فرورفتن خاک، زیر پلکهای لاجوردی آسمان. مویه میکنم تمامی خاک را و بر سرم میریزم خاکستریترین لحظات زیستن را. فرو میبارم با همین چشمهای بستهام آسمان را و مشت مشت گرد استخوان غربتم را میپاشم و مویه ...
ادامه نوشته »غنچه ی نشکفته (سیدمحمدحسین شهریار)
گشودی چشم در چشم من و رفتی به خواب، اصغر! خداحافظ، خداحافظ بخواب اصغر، بخواب اصغر! به دست خود به قاتل دادمت، هستم خجل اما ز تاب تشنگی آسودی و از التهاب، اصغر! به شب تا مادرت گیرد به برقنداقه ی خالی ت بگریند اختران شب به لالای رباب، اصغر! تو با رنگ پریده، غرق خون، دنیا به من تاریک ...
ادامه نوشته »تلاوت(سید عباس صدرالدینی)
دیباچه ی سرخ آفتاب است سرت گلبانگ صدور انقلاب است سرت با آنکه تنت مانده به صحرای بلا مشغول تلاوت کتاب است سرت سید عباس صدرالدینی
ادامه نوشته »نیاز مبرم(سید حبیب نظاری)
همیشه با دو چشمت عالمی داشت کجا مثل نگاهت همدمی داشت امام عشق، آن ظهر عطشناک به دستانت نیاز مبرمی داشت سید حبیب نظاری
ادامه نوشته »آبرو با شمشیر بر زمین نمیریزد(قنبرعلی تابش)
هر گاه نام عباس بهمیان میآید، همهچیز به ازدحام میآیند. اشکها ازدحام میکنند که دریا شوند؛ دریاها ازدحام میکنند که اشک شوند؛ اشکها و دریاها ازدحام میکنند که توفان شوند و توفانها دست به دست هم میدهند تا علم عباس را بر پا نگه دارند. علم عباس، هنوز برپاست. دست عباس هنوز قلم نشدهاست. دست عباس، همین دستههای عاشوراست که ...
ادامه نوشته »مصرع سرخ
دلش مهد شکیباییست زینب حدیث عشق و زیباییست زینب…
ادامه نوشته »آه زینب(س) (محمدکاظم بدرالدین)
دلــت را مــهـــر درگــاهــی کشیدهست به آن راهی که میخواهی کشیدهست دوبیتــی میتپـــد شـــایـد که زینب(س) بـــه یــــاد کـــربــلـــا آهی کشیدهست محمدکاظم بدرالدین
ادامه نوشته »