خانه / شعر های عاشورایی (صفحه 46)

شعر های عاشورایی

شهید عشق(سید محمود طاهری)

«نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زان گل که شد شکفته به بستان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا» نمی‌دانم، انسانی ذبح شده‌است، یا « فاتحه‌ای»، « واقعه‌ای»، « یاسینی»؟ نمی‌دانم آیا بدنی زیر سم اسبان قرار گرفت، یا « عرش» در غروبی خونین، پای‌مال شد! آن‌که عاشق است، خوب ...

ادامه نوشته »

ظهر عاشورا (لیلا جعفری قهفرخی)

رودها لب‌های خشکت را تیمم می‌کنند ماهیان تشنه بر صحرا تیمم می‌کنند در فرات چشمت اقیانوس‌ها گم می‌شوند تا کویر پلک ها این را تیمم می‌کنند تا اذان ظهر تو جاریست در گوش زمین موج‌ها بر ساحل دریا تیمم می‌کنند از ازل بر سیب لب‌های تودنیا بوسه زد روی خاکت آدم و حوا تیمم می‌کنند آفتابی تشنه را باریده‌اند عمری، ...

ادامه نوشته »

ماه سه ساله

ما به کوفه آمدیم دست بسته توی صف دشمنان به پیش ما خنده می‌زدند و کف از میانِ کوفه ما آمدیم به سوی«شام» گفتم ای خدا کجا می‌شود سفر تمام؟ چشم‌های خیسِ من خسته، نیمه باز بود زخم بود پای من جاده هی دراز بود ما بدون سایه‌بان مانده زیر آفتاب دست و پای ما به هم بسته بود با ...

ادامه نوشته »

دستهای کوچکش

کودکی که پر کشید و رفت خالی است جای کوچکش خاک کربلا همیشه ماند تشنه صدای کوچکش داشت غربتی همیشگی چشم آشنای کوچکش توی ذهن کربلا هنوز مانده رد پای کوچکش حرف‌های او بزرگ بود مثل دست‌های کوچکش ناخدای قلب‌های ماست قلب با خدای کوچکش «یحیی علوی فرد»

ادامه نوشته »

سه جرعه تیر(جان‌فدا)

بگو که یک‌شبه مردی شدی برای خودت و ایستاده‌ای امروز روی پای خودت نشان بده به همه چه قیامتی هستی و باز در پی اثبات ادعای خودت از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت بیفت مثل همه مردها به پای خودت پدر قنوت گرفته تو را برای خدا ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت که شاید آخر سیر تکامل حَلق‌ات سه ...

ادامه نوشته »

روز دهم؟ (ندا فهیم)

می‌گویی روز دهم؟ یعنی ده روز گذشت؟ ده روز از قیام حسین؟ که می‌گوید قیام بود؟ قیام نبود، قیامت بود… مگر جنگ بر سر عدالت نبود…؟ … دیدی آسمان کربلا را؟ که خورشید بود و خورشید… و خورشید ماند، تا گواه باشد بر حقیقت حسین… بر حقیقت زینب…و بر حقیقت حقانیت… و چه چیز بیش از یقین بر حقانیت، انسان ...

ادامه نوشته »

برادر بی یاور من حسین(ع)(پری انصاری)

نه برای گریستن مجالم می‌دهند ونه برای نشستن کنار پیکر پاره پاره‌ات… تو را چونان صفحه‌های ورق ورق شده‌ی قرآن می‌پراکنند و تو آیه‌های استقامت را با واژه‌های بلند مردانگی تفسیر می‌کنی… *** این تو نیستی که زیر سمکوبان اسب می شکنی که حرمت همه‌ی آینه‌هاست حرمت همه‌ی آینه‌هایی که فریاد توحیدی عشق را به تصویر می‌کشند *** ای تنهای ...

ادامه نوشته »