کوچه ـ کوچهی دلها و محله محله جانها به یاد توست که با کتیبه های سوگ، سیاهپوشند. ای تکرار مظلومیت هابیل! و ای آینه ی تنهایی یحیی! شفق از آن لحظهی سرخ تاریخ به حرمت تو به خون نشست و غروب، به پیکرخونین تو اقتدا کرد و به سرخی گرایید. مظلومیت، بزرگترین نشانه ی توست و غربت، شناسنامهی نسلی که ...
ادامه نوشته »دوباره مزرعهی کربلا…(سعیدیراد)
شبی که نام تو در باور زمین گل کرد کسی نگفت:«چرا زخم ما چنین گل کرد»؟! دوباره مزرعهی کربلا شکوفا شد دوباره پینهی دستان خوشهچین گل کرد ببین چگونه زنی شیون از دلش جوشید! ببین چگونه ترکهای زخم دین گل کرد دوباره میرسد امروز مردی از ره شام که سجدههای وی از سینهی زمین گل کرد به یاد خیمهی آتش، ...
ادامه نوشته »ساز شکسته(آقایاری)
کبوتر بال پروازت شکسته به بام سینه آوازت شکسته جدا کردند از پیکر سرت را صدا کی میکند ساز شکسته خسرو آقایاری
ادامه نوشته »شرمسار(اسرافیلی)
زان فاجعه، دیده اشکبار است هنوز دروازهی کوفه سوگوار است هنوز از سوز لبان تشنهی عاشورا دریای فرات شرمسار است هنوز حسین اسرافیلی
ادامه نوشته »چهل بار زمین مُرد و…(علی فرهمندپور )
چهل خورشید گریان و نالان طلوع کرد. آسمان رنگ چهل غروب را با تمام وجود احساس کرد و چهل روز گذشت. چهل روز از عاشورای کربلا گذشت و عاشورای حسینی دیدار اربعین خویش را در پیش دارد. اربعین است. کاروانی از دوردستهای تاریخ به سوی سرزمین لالهها، قبلهی دلها ، رهسپار است. کاروان بر سر دو راهی « عشق» و ...
ادامه نوشته »غروب (سقلاطونی)
باران بی شکیب غم از دیده ترش تصویر مردهای است جهان در برابرش گاهی دلش مدینه وگاهی است کربلا یک چشم اشک و کاسهی خون، چشم دیگرش وقت غروب جمعه رسیده است و داغدار فانوس اشک روشنش و یاد مادرش با خود مرور میکند از کوفه تا فدک از خانهای که شعله گرفتند بر درش با خود مرور میکند و ...
ادامه نوشته »شبی به بلندای تاریخ (باران رضایی)
شب است و روشنای هفتاد و دو شمع از کنج صحرا سربرآورده است. شب است و حسین(ع) حجت خویش را بر یاران تمام میکند: « آگاه باشید که من پیمان را از ذَمهی شما برداشتم و اذن دادم که بروید و از این پس مرا بر گردهی شما حقی نیست. اینک این شب است که سر میرسد و شما را ...
ادامه نوشته »گل اندر گل(ترکی)
زمین کربلا رشک بهشته گُل اندر گل خدا خاکش سرشته شوم قربان آقایی که نامش خدا در دفتر دلها نوشته علی ترکی
ادامه نوشته »شمشیر دو سر(برقعی)
با جان و دل آورده اگر آورده است خورشید دو تا قرص قمر آورده است این دختر زهراست که حیدر شده است در معرکه شمشیر دو سر آورده است سیدحمیدرضا برقعی
ادامه نوشته »غزل، غزل شهادت(هاشم کرونی)
هفتاد و دو ماه را تمام آوردند از وادی لاله تشنه کام آوردند خورشید غزل غزل شهادت می خواند وقتی سر عشق را به شام آوردند هاشم کرونی
ادامه نوشته »