نوشتم “پر” کبوتر شد دوبیتی نوشتم “لاله” پرپر شد دوبیتی نوشتم”آب”، لبهایش ترک خورد فدای کام اصغر شد دوبیتی سیدحبیب نظاری
ادامه نوشته »آیینه به دست(اسماعیلی)
این مرد، برای فتح دین می جنگد در سنگر عشق، با یقین می جنگد تا محو شب و طلوع صبح صادق آیینه به دست، در زمین می جنگد رضا اسماعیلی
ادامه نوشته »آشیانه(انصاری)
تنش لبریز زخم تازیانه شب و ماه خرابه آشیانه گل پرپر پدر را خواب می دید ستاره نم نم از چشمش روانه محمد حسین انصاری نژاد
ادامه نوشته »چند ستاره(لطیفیان)
بعد از تو گوشواره به دردم نمی خورد رخت و لباس پاره به دردم نمی خورد ای آفتاب بر سر زینب طلوع کن این چند تا ستاره به دردم نمی خورد نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم تنها همین نظاره به دردم نمی خورد ما را پیاده کن، سرمان سنگ می خورد این بودن سواره به دردم نمی ...
ادامه نوشته »جگرسوخته(علی اکبر لطیفیان)
مرهم حریف زخم زبان ها نمی شود اصلا جگر که سوخت مداوا نمی شود گریه مکن بهانه به دست کسی مده با گریه هات هیچ مداوا نمی شود خسته مکن گلوی خودت را برای آب با آب گفتن تو کسی پا نمی شود این قدر پیش چشم کنیزان به خود مپیچ با دست و پا زدن گره ات وا نمی ...
ادامه نوشته »ناقهی غمگین(رضا جعفری)
تا خیمه زد به ساحل خطبه کلام تو خوابید موج های خروشان به نام تو از کوفه تا به شام فقط سنگ می زدند مدفون کنند تا همه جا سیر گام تو جز با عنایت تو به چوب کجاوه ات دست نمی رسید به بالای بام تو خطبه مخوان به مردم از سنگ پست تر این جا نمی دهند جواب ...
ادامه نوشته »پیشکش به آستان ضامن آهو(مریم سقلاطونی)
السلام علیک یا شمس الشموس… باد زانو می زند…گلدسته را بو میکند دست هر آشفتهای را پیش تو رو میکند در لباس خادمان مهربانت، صبح ها صحن و ایوان طلا را آب و جارو میکند می نشیند کنج بست” شیخ حر عاملی” یاد معصومیت آن بچه آهو میکند تا اذان صبح..مانند نگهبان درت ذکر برمیدارد و …آهسته “یاهو” میکند خادمی ...
ادامه نوشته »سه ساله(مریم حقیقت)
خمیده قد دلجویی سه ساله پریشان است گیسویی سه ساله پدر را دید و جان تسلیم او کرد شهید عشق، بانویی سه ساله مریم حقیقت
ادامه نوشته »فرصت عاشورایی(پروانه بهزادی آزاد)
معشوق، علی اکبری می طلبد گاهی بدن و گاه سری می طلبد تقویم پر از فرصت عاشورایی ست هر روز حسین یاوری می طلبد پروانه بهزادی آزاد
ادامه نوشته »گربه رقصانی (پانته آ صفایی)
هنوز این آسمان آلوده ی پرهای کرکس هاست وَ از خون تو تَر، دامان خشکی ها و اطلس هاست جهان تشنه ست، ماه آسمان تشنه ست، امّا آب – هنوز آن سوی دست بیعت خشکه مقدس هاست چنان پاشیده از هم نقش های روزگار انگار – زمین یک کاشی افتاده از طاق مقرنس هاست در آن سو گربه رقصانی شامی ...
ادامه نوشته »