خانه / شعر های عاشورایی (صفحه 37)

شعر های عاشورایی

به نام عشق…(علی فردوسی)

به دست خسته ی شعرم کسی قلم داده است همان کسی که قلم را به محتشم داده است قلم به دست گرفته ست و نوحه می خواند چه نوحه ای! که به او عرش و فرش دم داده است کدام دست؟ کدامین قلم؟ چه می گویم؟ برید دست قلم را، به من علم داده است به هر کسی ندهند این ...

ادامه نوشته »

سرچشمه‌ی هستی (محمدجواد غفورزاده)

ای گردش چشمان تو سرچشمه ی هستی ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟ خورشید، که سرچشمه زیبایی و نورست از میکده ی چشم تو آموخته مستی تا جرعه ای از عشق تو ریزند به جامش هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی از چار طرف محو تماشای تو هستند هفتاد و دو آیینه ی توحیدپرستی وا کرد در ...

ادامه نوشته »

غزل بانو (خلیل عمرانی)

شبی برگرد و با بغض غریب غربتم سرکن عطش می پرورم در دیده جای اشک، باور کن به رسم ماه بنشین روبه رویم آسمان انگیز دلم را در شب لبخند و زیبایی مسخّر کن زلال از اوج زیبایی سفر کن سمت چشمانم تمام کوچه را بارانی اشک و کبوتر کن بهاران ست امّا ذوق فروردین نمی جوشد درختان دل انگیز ...

ادامه نوشته »

بالاتر از همیشه(رضا جعفری)

بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه با چهره ی خماری زیباتر از همیشه بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش امّا زمین دل ها صحراتر از همیشه سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را امّا محل ندادند، امّا تر از همیشه این بار پر گرفتی بالاتر از همیشه پیشانی ات ترک خورد آیینه موج برداشت تو قطره قطره گشتی ...

ادامه نوشته »

خورشید فروزان (فاضل نظری)

آن کشته که بردند به یغما کفنش را تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش آن نیزه که می برد سر بی بدنش را پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد با خار عوض کرد گل پیرهنش را زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد شمعی به طواف آمده ...

ادامه نوشته »

خانه‌ی پروانه‌ها

خانه‌ی پروانه ها تا به دنیا آمدی گل تو را تفسیر کرد رنگ روی بت پرست زردشد تغییر کرد تا به دنیا آمدی کوچه‌ها بیدار شد خانه‌ی پروانه‌ها از خدا سرشار شد غنچه‌ی نامت شکفت بوی خوب گل وزید نغمه‌های دوستی از لب بلبل وزید آتش عشقت شکفت سرد شد آتشکده آسمان! خوشحال باش چون محمد آمده شاعرک حمید هنرجو ...

ادامه نوشته »