قد قامتِ تو کلام عاشورا بود آمیخته با قیام عاشورا بود سجّاد! پس از غروب آن ظهر غریب سجّاده ی تو پیام عاشورا بود منیره هاشمی
ادامه نوشته »مشک و چشم (محمد حسین انصاری نژاد)
تو و مشک و دو چشم تر، اباالفضل و نخلستانی از خنجر، اباالفضل فرات از شرم چکه چکه شد آب پس از دستان آب آور، ابا الفضل شاعر: محمد حسین انصاری نژاد
ادامه نوشته »شمشیر شهادت(محمدرضا محمدی نیکو)
ای که پــــیـــچیــــد شبی در دل این کوچه صدایت! یـــــک جــــهــــان پـــنجره بیدار شد از بانگ رهــایت تا قیامت همه جا محــــشــــر کـــبـرای تو بر پاسـت ای شــــــب تــار عــــدم ، شــــام غــــریبان عزایت! عطش و آتش و تنهایی و شـمشیر و شـــــــهـــادت خــــــبـــــری مــــخــــتــصر از خاطره ی کرب و بلایت همرهانت صـــفــــی از آینه بـــــودند و خوش آن روز ...
ادامه نوشته »اربعینی دیگر(یوسف رحیمی)
با زخم دل و زخم جبینی دیگر با ناله و آه آتشینی دیگر از ماتم خواهر تو باید جان داد از راه رسیده اربعینی دیگر یوسف رحیمی
ادامه نوشته »بغض پاره (حسین سنگری)
کشیده مشک آبی نیمه کاره کنارش آسمانی پر ستاره تمام حرف هایش خط آخر زمین افتاده بغضی پاره پاره شاعر: حسین سنگری
ادامه نوشته »آتش زعفرانی(سودابه امینی)
این خیمه چرا شد ارغوانی زینب؟ از آتش زرد و زعفرانی زینب بی فکر تو من نمی توانم باشم بی ذکر حسین می توانی؟ زینب! سودابه امینی
ادامه نوشته »با ابوحمزه تا خدا
خدایا، باز با دستان خالی به سویت آمدهام و نمیدانم چرا وقتی به سوی تو میآیم همیشه دستم خالی است؟ و چرا تو همیشه با من طوری رفتار میکنی و طوری مرا تحویل میگیری انگار که بندهی خوبی بودهام و با کولهباری از خوبیها به سویت آمدهام؟ خدای من، امشب باز با شانههایی خم شده، زیر بار گناهان آمدهام، ولی ...
ادامه نوشته »علی را کشتند/ دکتر محمدرضا سنگری
وَاللهِ لَقَد تَهَدَّمتْ اَرْکانُ الْهُدی قَدْ قُتِلَ عَلّی الْمُرتَضی این صدای محزون و گریهآلود کیست که میان زمین و آسمان پیچیده است؟ این مویه، مویهی کسی است که جان ذرات را میلرزاند. گرد غم بر فرق عالم و آدم میافشاند و موج موج و فوج فوج درد و داغ بر عرش و فرش میریزد! این کیست که میخواند: پایههای هدایت ...
ادامه نوشته »شهادت خورشید
ای ثانیههای غمگین، ای لحظههای سنگین، ای زمانهای سهمگین، دست از سرم بردارید، رهایم کنید، آنچه شما میگویید را هیچکس باور نمیکند. داستان تلخی را که شما نقل میکنید هیچ شنوندهای راست نمیانگارد. آخر چگونه میتوان باور کرد خورشید بمیرد؟ چه کسیباور میکند ماه با دستان کافری شقالقمر شود؟ چگونه میتوان از زلالی آب، روشنایی خورشید، لذت عدالت، اوج حرّیت ...
ادامه نوشته »شهادت قرآن ناطق
فرق عدالت شکافت، دیوار آزادگی و جوانمردی فرو ریخت. ثلمهای عظیم و فاجعه ای جبرانناپذیر اتفاق افتاد. دستی پلید با فکری شیطانی ماه را به دو نیم کرد. قرآن ناطق پارهپاره بر زمین افتاد، هستیِ هستی نیست شد. اشک صخرهها جاری است. سوگوارهی سنگها شنیدنی است. خجالت لالهها دیدنی است. عرق شرمندگی بر پیشانی خورشید نشست، ماه سر به زیر ...
ادامه نوشته »