قربان کربلا، که غمش فرق می کند بزم عزای محترمش فرق می کند از همرهان قافله نینوا بپرس این نی، نوای زیر و بمش فرق می کند شش گوشه است کعبه آزادگی و عشق سعی و صفای هر قدمش فرق می کند اجر هزار عمره و حج، در طواف اوست این قبله وفا حرمش فرق می کند با چشم دل ...
ادامه نوشته »قحطی مرد(محمدرضا سنگری)
درها همه بسته بود در قحطی مرد فریاد نشسته بود در قحطی مرد یک زن، شب کوچه های بن بست غریب مردانه شکسته بود در قحطی مرد دکتر محمد رضا سنگری
ادامه نوشته »رسم بندگی (حسین سنگری)
به خون باید کشیدن زندگی را به دوش آسمان شرمندگی را دو دست و چشم هایش داد، آن وقت به جا آورد رسم بندگی را شاعر: حسین سنگری
ادامه نوشته »صحیفه(عباس خوش عمل کاشانی)
ای روح پرستش خدایی سجّاد مفهوم کمال پارسایی سجّاد از باغ صحیفه ات نسیم ملکوت آورد شمیم کربلایی سجّاد عباس خوش عمل کاشانی
ادامه نوشته »هنوز هم! (علیرضا لک)
زرد و کبود و سرخ شد اما هنوز هم دارد عزای دیدن بابا هنوز هم تا تاول دوباره ای از راه می رسد با گریه آه می کشد آن را هنوز هم آهسته بغض می کند و خیس می شود … … زخم کبود گونه اش : « آیا هنوز هم مهمان چوبدستی شهر جسارتی؟ من مانده ام به حسرت ...
ادامه نوشته »(مشک(جواد محمد زمانی
به آبت خصم برده رشک ای مشک مبادا که بریزی اشک ای مشک مرا در تشنگی بگذار امّا بمان تا خیمه ها، ای مشک ای مشک شاعر: جواد محمد زمانی
ادامه نوشته »اسطوره صبر(عباس خوش عمل)
اسطوره ی صبر و استقامت، زینب مفهوم تقدّس و کرامت، زینب -با یاری عدل تا معاد احیا کرد توحید و نبّوت و امامت، زینب عباس خوش عمل
ادامه نوشته »زخم خنجر (حجت الله بخشوده)
لبی لرزان و چشمی مانده بر در امیدی خسته و بی بال و بی پر کبوتر های کوچک بر گلوشان به جای آب آمد زخم خنجر شاعر: حجت الله بخشوده
ادامه نوشته »یا زینب(س) (لطیفیان)
روشن گرست ناله ی پشت شرارها چون آفتاب، در همه ی روزگارها روشن ترست از همه ی روزها شبش شب دیدنی ست جلوه ی شب زنده دارها خاک رهش بلند که شد “تربت”ش کنید فرقی نمی کنند تراب نگارها این ست معجزش که دمی معجزه نکرد از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها این شانه را به هیچ نبی ...
ادامه نوشته »من خاکی را میشناسم که…(مهدی خلیلیان)
من خاکی را میشناسم که آن را برای تبرک میبرند و بر چشمهایشان میگذارند؛ بعضی خاکها را میتوان خورد! من خاکی را می شناسم که دانه- دانه با آدم، دوست میشود و سلام هیچ دستی را بیپاسخ نمیگذارد؛ خاکی که همه شهیدان گمنام را میشناسد و سنگ صبور مادران شاهد است. من خاکی را می شناسم که بوی خون میدهد؛ ...
ادامه نوشته »