سقا سقا شکست بی آب، دلم دنیا دنیا گریست بی تاب، دلم شرمنده ی اهل بیت مولا شده بود مشکی شد و افتاد به گرداب، دلم محمد بهرامی اصل
ادامه نوشته »ایزد آفرین گفت(یار محمد خدنگی)
مراد عاشقان شد کوی عباس(ع) بود خورشید تابان روی عبـاس(ع) قمر رخشید و ایــزد آفــرین گفت: علی زد بوسه بر بازوی عباس(ع) یار محمد خدنگی
ادامه نوشته »یک تغزل تشنگی(امیر مرزبان)
آفتاب آن روز در خون جگر سر کرد و رفت دشت را لبریز از گلهای پرپر کرد و رفت سرو روی شانه های سوگوار قتل گاه لحظه ای کوتاه را یاد صنوبر کرد و رفت: «رود لبریز از علمدار است و او لبریز عشق یک تغزل تشنگی تقدیم مادر کرد و رفت» روی دستان که جاری شد ندای العطش؟ رود ...
ادامه نوشته »تفسیرقنوت(پری انصاری)
ای حضرت وفاداری… آن لحظه که میان دو رود، همه ی هستی را بدرود می گفتی… آن لحظه که نماز غیرت را روی آبهایی که از بی قراری هذیان می گفتند در معرض چشم زمین و زمان بی آداب اقامه می کردی… دست های بریده ات قنوت را تفسیر می کرد و در امتداد ربّنای زلالت همه ی موجها آمین ...
ادامه نوشته »شفا(احد مشجری)
مطاف اهل دل ، خاک حسین ا ست فلک در عرش، غمناک حسین ا ست شنیدم هاتفی در گوش جـان گفــت: شفا در تربت پاک حسین(ع) اســت احد مشجری
ادامه نوشته »قنوت(مهدیه.ع)
کربلا مقتل نشد محراب شد جا نماز و قبله ی اصحاب شد چونکه کودک سن تکلیفش نبود پس قنوت حضرت ارباب شد مهدیه.ع
ادامه نوشته »التهاب(پروانه نجاتی)
چه قدر صبر کند گریه های کودک را بغل کند و بچرخاند این عروسک را چقدر دور زند:لای ـ لای ـ لالایی به زور خواب کند این نگاه کوچک را چقدر لب بگذارد به خشک لب هایش و شیر گریه کند التهاب کودک را چقدر سر بکشد سمت خیمه عباس دوباره بغض کند آن امید اندک را تمام هستی او ...
ادامه نوشته »بانگ عطش(کریم رجب زاده)
نمــیدانم چرا اکبـــر نیــامــد چــراغ خـــانـــهی مـادر نیامد نمی دانم چرا بانگ عطش از گلـــوی نــازک اصـــغـــر نیامد کریم رجب زاده
ادامه نوشته »هفتاد و دو آینه(علی حاجتیان فومنی)
وقتی که همه به سنگ عادت کردند درپـــــیــــلهی عــــافیت اقامت کردند از صــــحـــنهی کربلا مـــــلائک با سوز هــــفتــــاد و دو آیه را تـــــلاوت کردند علی حاجتیان فومنی
ادامه نوشته »بال و پر(سید محمد جوادی)
بر روی دست پدر، بال و پرکبوتر زد سرش جدا شد و اما دوباره پرپر زد هنوز گرم سخن بود امام عاشورا که تیر آمد و بوسه به حلق اصغر زد یکی نگفت که آخر گناه کودک چیست؟ یکی نگفت که از او چه منکری سر زد رسید مادر و زخم گلوی او را دید نشست بر سر خاک و ...
ادامه نوشته »