با شیون و اشک و ناله بر می گردند رفتند، چو یاس و لاله بر می گردند در قافله جای آفتابی خالی ست افسوس که بی سه ساله بر می گردند یوسف رحیمی
ادامه نوشته »خواهر گل(احد ده بزرگی)
چو مـاه نو بـه نـی در مـعبــر گــل قرائــت کــــرد قــرآن، رهـبــر گــل چو غنچه لب گشود از بهر تفسیر درون مـحمــل غــم، خـواهــر گــل احد ده بزرگی
ادامه نوشته »رد پا(حسن لطفی)
زیباتر از همیشه در این کربلا شدی دیدی دلم گرفته، مرا مجتبی شدی؟ لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو لک زد دلم چرا، چه شده بیصدا شدی افتادهای به خاک و پر از زخم گشتهای از دست رفتهای و پر از ردپا شدی از پای کوبی سُم اسبان عجیب نیست ای پاره ی دلم که چنین نخنما شدی دیروز ...
ادامه نوشته »فانوس اشک(مریم سقلاطونی)
چراغ را خاموش کن! شبِ شام غریبان است. شبِ توفان سهمگین غربت شب شقایق است شب زخم است چراغ را خاموش کن بگذار بغضهامان بترکد بگذار مانند دریا در خویش بپیچیم بگذار شب را داغدار بمانیم چراغ را خاموش کن! میخواهم تا حلب با پای زخمی بدوم میخواهم تا صحرای قرآن سینه بزنم میخواهم تا حماه خون گریه کنم میخواهم ...
ادامه نوشته »خاطره(مرتضی پارسا)
از مردم شهر، کینه باقی مانده از اهل حرم سکینه باقی مانده زینب تو به دل نگیر در کوفه فقط یک خاطره از مدینه باقی مانده مرتضی پارسا
ادامه نوشته »مرکب واژگون(نجمهفصیحی پور)
غروب است و دل خورشید خون است زمیــن از داغ لـاله، لــالــه گـــون است گره خوردســـت دستـــی کـــودکــانـه بــه پـــــای مـــرکبی که واژگون است نجمهفصیحی پور
ادامه نوشته »تکه تکه قرآن(علیرضا قزوه)
یکی ز خیل شهیدان گوشه ی چمنش سلام ما برساند به صبح پیرهنش کسی که بوی هوالعشق می دهد نفسش کسی که عطر هوالله می دهد دهنش کسی که بین من و عشق هیچ حایل نیست کسی که نسبت خونی ست بین عشق و منش به غیر زخم کسی در رکاب او ندوید و گریه های خدا مانده بود و ...
ادامه نوشته »غلام عباس(محمد بکائی)
خاریم ولی وصل گل یاس شدیم سنگیم ولی تکه ی الماس شدیم گفتیم دو عالم همگـی بشناسند از روز ازل غلام عباس شدیم محمد بکائی
ادامه نوشته »قالوا بلی(رضا اسماعیلی)
چــــــو “ثاراله” ســـــوی کرببلا شد لبانش قـــاری (قالوا بــــــلی) شد ز چــــــشم نیزه خون بارید، وقتی سر آن نـــــــــازنین از تن جدا شد رضا اسماعیلی
ادامه نوشته »اذان عشق(پروانه نجاتی)
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند که تیرها همه آمادهی هدف شدهاند پیمبرانه به تکبیر باز کن لب را که از صدای تو ذرّات در شعف شدهاند برای چرخ زدن در حوالی خورشید مدارهای سراسیمه جان به کف شدهاند به یمن بارش احساس در مساحت ظهر غبارها ز رخ دشت بر طرف شدهاند و کربلا شده دریایی از ...
ادامه نوشته »