خانه / شعر های عاشورایی / متن ادبی (صفحه 9)

متن ادبی

شبی به بلندای تاریخ (باران رضایی)

شب است و روشنای هفتاد و دو شمع از کنج صحرا سربرآورده است. شب است و حسین(ع) حجت خویش را بر یاران تمام می‌کند: « آگاه باشید که من پیمان را از ذَمه‌ی شما برداشتم و اذن دادم که بروید و از این پس مرا بر گرده‌ی شما حقی نیست. اینک این شب است که سر می‌رسد و شما را ...

ادامه نوشته »

شهید عشق(سید محمود طاهری)

«نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زان گل که شد شکفته به بستان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا» نمی‌دانم، انسانی ذبح شده‌است، یا « فاتحه‌ای»، « واقعه‌ای»، « یاسینی»؟ نمی‌دانم آیا بدنی زیر سم اسبان قرار گرفت، یا « عرش» در غروبی خونین، پای‌مال شد! آن‌که عاشق است، خوب ...

ادامه نوشته »

روز دهم؟ (ندا فهیم)

می‌گویی روز دهم؟ یعنی ده روز گذشت؟ ده روز از قیام حسین؟ که می‌گوید قیام بود؟ قیام نبود، قیامت بود… مگر جنگ بر سر عدالت نبود…؟ … دیدی آسمان کربلا را؟ که خورشید بود و خورشید… و خورشید ماند، تا گواه باشد بر حقیقت حسین… بر حقیقت زینب…و بر حقیقت حقانیت… و چه چیز بیش از یقین بر حقانیت، انسان ...

ادامه نوشته »

برادر بی یاور من حسین(ع)(پری انصاری)

نه برای گریستن مجالم می‌دهند ونه برای نشستن کنار پیکر پاره پاره‌ات… تو را چونان صفحه‌های ورق ورق شده‌ی قرآن می‌پراکنند و تو آیه‌های استقامت را با واژه‌های بلند مردانگی تفسیر می‌کنی… *** این تو نیستی که زیر سمکوبان اسب می شکنی که حرمت همه‌ی آینه‌هاست حرمت همه‌ی آینه‌هایی که فریاد توحیدی عشق را به تصویر می‌کشند *** ای تنهای ...

ادامه نوشته »

ظهر تاریخی(ابراهیم قبله آرباطان)

سلام بر صحرای نیزه شکسته‌ها! سلام بر لب‌های تشنه و تکیده! سلام بر پاهای تاول بسته! سلام بر صحرای اتفاقات تلخ و جان‌گداز! سلام بر مشک‌های پاره پاره و علم‌های افتاده! سلام بر کاروانی که حرامیان، غارتش کردند! سلام بر خیمه‌نشین‌هایی که آتش بر خیمه‌هایشان زدند و گوش‌هایشان را برای چپاول گوشواره‌ها پاره کردند! سلام بر دست‌هایی که اسیر زنجیر ...

ادامه نوشته »

آزمون نهایی(ابراهیم مسجدی)

عصر روز دهم عطش وآتش و خون و تکرار آزمونی دیگر اما دشوارتر از گذشته. حسین(ع)، ابراهیم‌وار به میدان آمده؛ پس از هجرتی طولانی، همراه اسماعیل؛ نه یک اسماعیل! اسماعیل‌هایی بدون« ذبح عظیم» که فدایی آن‌ها شوند. آتش، آری؛ اما با گلستانی از شهیدان. تشنگی مسافران، آری؛ اما بدون آب گوارای زمزم. * آن سوتر، آزمونی از اسارت و زنجیر، ...

ادامه نوشته »

صبور ایستاده‌ای(طیبه تقی‌زاده)

ایستاده‌ای به قامت صبر خاک، بر پایت به ضجه افتاده است و دهان ترک خورده‌اش، هزار بار بر خشکی خویش نفرین می‌فرستد. شطی از خون نظاره می‌کنی. بلندای استقامتت، کمر کائنات را شکست و تو صبورتر از آنی که لحظه‌ای خم به ابرو بیاوری. روحت، مادرانه بر سر تمام بی‌تابی‌های کاروان، سایه افکنده‌است. هوای خیمه‌ها به خنکای حضورت امیدوار است. ...

ادامه نوشته »

آشنای اسارت( علی خالقی)

هنوز هوای متراکم صحرا، متأثر از صدای غل و زنجیری است که دستان مبارک تو را در بر گرفته بودند. هنوز آسمان، فریادهای داغ‌دیدگانی را که سر بر دامان تو آرام می‌گرفتند، فراموش نکرده است. هنوز زمین کرب و بلا، از نام تو شرمسار است که هفتاد و دو داغ خونین و سنگین را خاطره‌ی تلخ سفرت کرده‌است. آه، ای ...

ادامه نوشته »

منظر حضور(حمید باقریان)

آفتاب شعله‌های خویش را افروخته است و خارها در آغوش بیابانی داغ آرمیده‌اند. گل‌هایی که سفیر طراوت و تازگی‌اند، در حصار خارها شکفته‌اند. بیابانی بی‌نصیب از نوازش نسیم، در چنگال توفانی از تازیانه‌های ستم. بیابانی با فریادهای بی‌صدا، بیابانی با نیستانی از درد، می‌نوازد آهنگ محزون نینوا را. و نینوا، داستان عطش و آتش است؛ داستان لب‌های خشکیده و سر ...

ادامه نوشته »

حلاوت عرفان(محبوبه زارع)

تمام کربلا را در همین لحظه خلاصه کرده‌اند. خدای من! چه سنگین است فراق و وداع پسر از پدر؛ آن هم وقتی پسر، علی (ع) باشد و پدر، تو. از میدان برگشته است و باز هم اذن جهاد می‌گیرد. آمده تا سخت‌ترین امتحان خدا را بر تو دشوارتر کند. آمده تا تو یک بار دیگر، سنگین‌ترین مرحله زندگی‌ات را تکرار ...

ادامه نوشته »