بهشت پیامبر، سر بر زانوی علی نهاده است. گره خوردگی دو اشک و غروب آفتاب علی در تاریکزار غربت و غم آغاز شده است. فاطمهی پیامبر، در غریبستان مدینه؛ در خانهای در سوخته، در کبودای بازوی و بنفشای صورت، سر رفتن دارد. – فاطمه جان تو میروی و علی میماند. تو میروی و زینب با داغ و آه بدرقهات میکند. ...
ادامه نوشته »یا مقلب القلوب…
پای درس بهار یا مقلب القلوب… بهار آمده است با گل و نسیم و زیبایی و عبرت، با درس هایی بزرگ که باید خواند و بر دیوار قلب و اندیشه نگاشت. بهار آموزگار سپاسگذاری عملی است، زمین سپاسگزار است و به پاس آبی که نوشیده، گل و شکوفه و میوه و سرسبزی می بخشد. چشمه به پاس سیراب شدن از ...
ادامه نوشته »شهادت حضرت زهرا(س)
بسمه تعالی از آن روز که خدا تو را در خانهی پر مهر پیامبر(ص) و خدیجه به هستی بخشید تا آن هنگام که از خانهی امامت، خانهی علی(ع)، به سوی خود خواند و برد، تنها ۱۸ سال گذشت. ۱۸ بهار همراهی با پیامبر(ص)، ۱۸ بهار، گاه زیر سایبان پر مهر مادر و گاه، همراه و همراز علی(ع)، ۱۸ بهار بیخزان، ...
ادامه نوشته »تقدیم به قاسم ابن االحسن(ع)(عبدالرحیم سعیدی راد)
فرشتهای با ماه دف می زند و هفتاد و دو عاشق سرمست از عطر حضور، پایکوبی می کنند. چشم ها غرق در شعف و شادی اند. هر کس دیگری را در آغوش می گیرد و تبریک می گوید: – فردا تو زودتر گل باران می شوی یا من؟ – تو دوست داری نخل بی سر باشی یا گلستانی از گل؟ ...
ادامه نوشته »یا علی ابن موسی الرضا (ع)
غریبانه به طوس آمدهای، به ظاهر برای ولایت عهدی ولی درحقیقت برای تبعید، برای اینکه دائم زیرنظر باشی. غریبانه به طوس آمدهای، به نام بنی هاشم، به کام بنی عباس. غریبانه به طوس آمدهای، حتی غریب تر از جد غریبت حسین(ع). اباعبدالله که به کربلا آمد تنها نبود؛ خانواده و یارانش همراهیاش میکردند و آن گاه که به شهادت رسید ...
ادامه نوشته »شهادت امام حسن مجتبی(ع)
امام حسن مجتبی(ع) سال چهلم هجری است. ابوتراب را در تشییعی شبانه و غریبانه و با فرقی شکافته به خاک میسپاری. اینک مسئولیت سنگین امامت و ولایت و خلافت مسلمین با توست. معاویه میشنود که اعلام خلافت کردهای پس به همراه سپاهیانش در حالی که فرماندهی شان را خود به عهده دارد به سوی عراق به راه میافتد. تو نیز ...
ادامه نوشته »سلام بر رحمه للعالمین(به مناسبت رحلت پیامبر(ص))
سلام بر رحمه للعالمین آخرین روزهای عمرت رسیده است. به مسجد می روی و پس از گفتگو با مردم از آن ها می خواهی تا هر کس حقی بر گردن تو دارد یا ببخشد و حلال کند و یا بیاید و قصاص کند و حق خود باز گیرد. سه بار فریاد می زنی ولی هیچ کس پاسخ نمی دهد. آخر ...
ادامه نوشته »مسئولیت امامت…(محبوبه زارع)
بوی غریب حضور، مژگانت را از هم باز میکند. چشم میگشایی. پدر بالای سر تو ایستاده. عطر دل انگیز امام تو را جان تازه میبخشد.کمی جابه جا میشوی تا بنشینی.امام زودتر از تو پیش رویت مینشیند.آرام و مهربان میفرماید:«علی جان!حالت چطور است؟».به زحمت، لب میگشایی:«پدر!تب سختی دارم! بدنم درد دارد!… دستهای لرزان و خستهات میان دستان استوار امام قرار میگیرد. ...
ادامه نوشته »زندگی جاوید…(پرویز خرسند)
روز عاشورا بود. مردان آگاهانه به سوی مرگ میشتافتند و مرگ از اینکه طعمههای لذیذی به چنگ آورده بود، مستانه میخندید و عربده میکشید. یاران وداع میگفتند و برای آخرین بار دستهای یکدیگر را میفشردند. مردی به خون میغلتید و در پی او اشک روان میشد اما خللی در ارادهها پدید نمیآمد. عمروبن قُرظَهی انصاری که از مجاهدین بزرگ کربلا ...
ادامه نوشته »سیراب کردن کافر
باشد قبول اصلا حسین به حکم مفتی های شام کافر و از دین خارج شده ولی مگر پیامبر خدا نفرمود سیراب کردن کافر مستحب است. فروع کافی ۵۷:۴٫ einlam.ir
ادامه نوشته »