خانه / شعر های عاشورایی / غزل (صفحه 21)

غزل

جبرئیل سوخته بال (برقعی)

ایـــن اشــــک‌ها بـه پای شما آتشم زدند شکـــر خـــدا بـــرای شـــمــا آتشم زدند مـــن جبـــرئیـــل ســوختـه بالم، نگاه کن معـــراج چشـــم‌های شـــمــا آتشم زدند ســـر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم هـــر جـــا که درعـــزای شـما آتشم زدند از آن طــــرف مــدینه و هیزم، از این طرف بــــا داغ کـــربلـــای شـــمــا آتشـم زدند بــــردنــــد روی نیـــزه دلــم را و ...

ادامه نوشته »

تقدیم به علمدار صحرای کربلا (حسنعلی حاج باقری)

مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته و از نـــگاه تـــری خــون چکیــد آهسته و آب دســت بـه دامــان مــاه صحرا شـد همین که مشک گــریبان دریــد آهسـته نـگاه مشــک گـریـزان به خیمه ها افتاد و آب زیـــر لــب آهــی کشــید آهســته غبار و شیهه‌ی اسبان کمان و تیغ دَغا نســیـم، زیــر علـم، می‌خزید آهسـته سـوار، خم شد و از اسب، بر ...

ادامه نوشته »

خون خدا (صائم کاشانی)

ای آفــتــاب، زخــم تنــت را شــمــاره نیست در کهکشان جسم تو غیر از ستــاره نیست مــا را بــه زخــم هـای تنت، از سپــهر چشم غیر از سـتاره ریختن ای مـــاه، چاره نیست ای آســمــان چــگــونـه تو را دل ز غم نسوخت در ســوگ مـهـــر،گردلت از سنگ خاره نیست محــمـل ببســت ســوی عراق از حجاز و گفت “در کــــار خیر حاجت ...

ادامه نوشته »

امشب و فردا (حسان چایچیان)

امشـب شهـادت نـامه‌ی عشاق، امضا می‌شود فردا ز خون عاشقــان،ایــن دشـت دریا می‌شود امشب کنار یـکـدگـــر،بنشــستــه آل مـصـطـفـی فردا پریشان جمع‌شان، چون قلب زهرا می‌شود امشــب بــود برپـــا اگــر، ایــن خـیمه‌ی ثـاراللهی فردا به دست دشمنــان، برکنده از جــا می‌شود امــشب صــدای خــواندن قـرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامــان، زین دشــت بــر پــا می‌شود امشب کنار مادرش، لب ...

ادامه نوشته »

آسمان روی زمین افتاد (حامد صافی)

آفـتاب از شرم خورشید آب شد، باران گرفت در گــلوی تـشـنه‌ی پروانه‌ها خون جان گرفت تـیـغ هـم وقـتی که می بوسیـد رگهای تو را لاجرم خون خــورد و بــوی آیــه‌ی قرآن گرفت بـاد در دســتـان عـبـاس تــو آرامــش ســرود لحظه‌ای افتاد دستش بر زمین طوفـان گرفت مـن نـمـی‌دانم چه فکری کرد آن لحـظه فرات کـه رسـیـدن تـا لـب آن کـوه ...

ادامه نوشته »

انتخاب ناب (پروانه نجاتی)

تــــــردید، ایـــن تــلاطم انـــدیشه، التـهاب آشــفتگی، هـراس، دلی غــرق اضــطراب امـا، چگـونه، مـی‌شود آیا، چرا، نه، کـی؟ صــدها سـؤال تب‌زده در حسـرت جـــواب جــنگ است و نــابـرابـری و فـتنۀ عطـش یــــعنی ســپاهـیان ســرابـــند گـــرد آب یک‌سو فتاده مست درآغـوش شـب هوس یک‌سـو تـمام روشـنی و صــبح و آفـــتاب درچشم این سوار معمای مبهمی است تـردید و شـوق، وسعت تصمیم و ...

ادامه نوشته »

ابهام عاشقانه (عباس احمدی)

داغی که سوز عشق تـو در جان ما گذاشت چندین هـزار کشـته و زخمی بـه جا گذاشت چشمـان عاشـقـت که مـرا تـــا خـدا کشـانـد قـانـون سـخــتِ جــاذبـه را زیـــر پــا گـذاشـت پـل زد کــمــان ابـــروی تـــو بــر پــــــل صـــراط دریـــای عــفــو در عطــشِ کـــــربــــلا گذاشت دریا که دسـتِ تـو، ملــوانان کــــه مســـتِ تو بر کشتی‌اش چـه خـوب خـدا، ناخـدا گذاشت ...

ادامه نوشته »

کنار علقمه (حسین دارند)

دسـتــی کــه طـرح چشم تو را مسـت می‌کشید صد آسـمان ســتــاره از ایــن دســت می‌کشـیــد بُــــرد بــلـنـــد شــرقـــی پیــــشــانــیـــت،‌ بـــه‌روز خورشـــیــد را بــه کـوچـه‌ی بن‌بسـت مـی‌‌کشـید دســــت هــــزار عــاطـــفــه در کــارگــاه عــشـــق هــر جــلــوه را بـه نــام تـــو در بـسـت می‌کشـید امّـــا … کــنــار عــلــقــمــــه، دســــتـــان روزگـــار تــصــویـــر یــک شـجاعــت بی‌دســت می‌کشید ! خــون مــی‌گـرفــت صــورت عــبـــاس و او هــنــوز ...

ادامه نوشته »

پنجره‌ی رکاب (علی اشتری)

آب از سرش گذشت و به‌دریای خـواب رفت شیرین‌تر از عســل شد و در جـام ناب رفت نجمـه دوباره غصـــه‌ی زخــــم جگــر گــرفت از سینه اش چکیـده‌ی داغـــی مــذاب رفت با جلــوه ای شـبیه حسن،یوســف بهشت نعلــین خود نبســته ولــی بـا شـــتاب رفت در آسمان طــنیـــن صــدای فــرشـــتـــه ها تا کـــوچـــه‌های غم‌زده‌ی اضـــــطـراب رفت مـژده به قــلب نجمــه و زینــــب ...

ادامه نوشته »

بغض گلوگیر (سیدمحمد بابامیری)

کسی مسیر خدا را به من نشــان بدهد دل سیاه مـــرا دســــت آســمان بدهـــد درون پیله ی ســـردر گمــی اسیــرم، آه! کســی برای پــریدن به مـن تـــوان بدهـد به دشـــت خیره شدم تا مگرکه قاصدکـی نشانه ای به من از یـار مهــــربـان بدهـــد و کــــاش رنگ غزل های ناســروده ی من بهـــار شعــر مرا شـــــور ناگهـــــان بدهد هـزار بیت به ...

ادامه نوشته »