قد قامتِ تو کلام عاشورا بود آمیخته با قیام عاشورا بود سجّاد! پس از غروب آن ظهر غریب سجّاده ی تو پیام عاشورا بود منیره هاشمی
ادامه نوشته »اربعینی دیگر(یوسف رحیمی)
با زخم دل و زخم جبینی دیگر با ناله و آه آتشینی دیگر از ماتم خواهر تو باید جان داد از راه رسیده اربعینی دیگر یوسف رحیمی
ادامه نوشته »آتش زعفرانی(سودابه امینی)
این خیمه چرا شد ارغوانی زینب؟ از آتش زرد و زعفرانی زینب بی فکر تو من نمی توانم باشم بی ذکر حسین می توانی؟ زینب! سودابه امینی
ادامه نوشته »بارش تیر(عبدالرحیم سعیدی راد)
در صحنه با شکوه عاشورایی در بارش تیغ و غربت و تنهایی با قافله ای که رنج با خود می برد والله ندیده ام به جز زیبایی! عبدالرحیم سعیدی راد
ادامه نوشته »شمع صبحگاه (حجت الله بخشوده)
سر سبزترین گل نگاهم، عباس پروانه و شمع صبحگاهم، عباس خورشیدتر از نگاه او چشمی نیست پر شعله ترین شعاع ما هم، عباس حجت الله بخشوده
ادامه نوشته »غربت آفتاب(وحید امیری)
او غربت آفتاب را حس می کرد در حادثه التهاب را حس می کرد بی تابی کودکانش آتش می زد وقتی خنکای آب را حس می کرد وحید امیری
ادامه نوشته »حُر(محمد علی مجاهدی)
می آمد و سر به زیر و شرمنده ی تو با گریه اش آمیخت شکرخنده ی تو ” حر ” بود اسیر، تا امیری می کرد آن روز امیر شد که شد بنده ی تو محمد علی مجاهدی
ادامه نوشته »پاره ی قرآن(محمد علی حضرتی)
این پرچم عشق است که بر دوش من است یا پاره ی قرآن که در آغوش من است نه! نه! بگذارید بگویم این کیست: شش ماهه گلِ سرخِ عطش نوش من است محمد علی حضرتی
ادامه نوشته »وامحمدا …(سید محمد مهدی شفیعی)
یک مرتبه بین راه پایش لرزید مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید زینب به چه خیره شد که این گونه زمین از ناله ی “وا محمدا”یش لرزید؟! سید محمد مهدی شفیعی
ادامه نوشته »دور و بر ما، شمر فراوان دارد !(سیداکبر سلیمانی)
این سر که به روی نیزه ای جا دارد اندوه تلاوتش، تماشا دارد بی شک سر سبز توست اینگونه شگفت جز تو چه کسی از این هنرها دارد ! *** تاریخ، حکایتی پریشان دارد تا در دل آن، یزید جریان دارد صد قرن اگرکه بگذرد، دنیا باز دور و بر ما، شمر فراوان دارد ! *** در وسعتی از غبار، ...
ادامه نوشته »