هـر چـند ز غربتت گزند آمده بود زخمت به روان دردمـند آمده بود گـویند کـه از هیبت دریـای دلـت آن روز زبـان آب،بــند آمـده بـــود حسن حسینی
ادامه نوشته »دست تو(سلمان هراتی)
زان دست که چون پرنده بیتاب افتاد بر سـطح کــرخــت آبهــا تــاب افـتاد دســت تــو چـو رود تا ابد جــاری شد زان روی کــه در حمـایــت از آب افــتاد سلمان هراتی
ادامه نوشته »دست بریدهی برادر(غلامرضا مرادی)
گر سر ندهد حسین(ع) با سر چهکند با خـــرمن لالــههای پرپر ، چــه کـند گیرم که به خمیه مشک آبی هم بُرد با دســت بــریــدهی بــرادر چــه کنـد غلامرضا مرادی
ادامه نوشته »شرم(شکوه کرمانشاهانی)
آنقدر نرفتــیـم کــه مــرداب شــدیم همرنگ سکوت محو مهتاب شـدیم هربار نشستـــیم و مـــرورت کـردیم از شرم لبـــان تشــنهات آب شدیم شکوه کرمانشاهانی
ادامه نوشته »شاعر چیره(محمد رضا محمدی نیکو)
او روز شهود خویش را می دانست گودال فرود خویــش را می دانست چون شاعـر چیره ای از آغاز سخن پایان سرود خویــش را میدانست محمد رضا محمدی نیکو
ادامه نوشته »شبیه مصطفی( عباس عبادی)
چون اذن پدر گـرفـت، خنــدان شـد و رفت افروختــه روی و دامن افشان شد و رفـت بـا آن کـه شـبـیـه مـصـطـفـی بــــود، امّــا زیـبـایـی چهـرهاش، دو چندان شد و رفت عباس عبادی
ادامه نوشته »صلوات(سیدرضا مؤیدی)
بر اشـک جگر گـــداز زینب صلوات بر صبر حماسه ساز زینب صلوات فرمود حسـین در نـمـازم کـن یاد بر ذکر شـب و نـماز زینب صلوات سیدرضا مؤیدی
ادامه نوشته »فوارهی خون(سیدحسن حسینی)
آن دم که ز رزمگاه خود باره کشید آن نعرهی عاشقی دگر باره کـشید لبیک گلوی کودک شش مـــــــــاهه خون بود که تا ستاره فواره کشید سیدحسن حسینی
ادامه نوشته »قامت او(عباس عبادی)
تا خواست کند عزم سفر، قامت او… جا کــرد در آغــوش پــدر، قـامت او… الحــق کــه تماشایی و زیبا شدهبود تشــریــف بــلنــد عشـق بر قامت او عباس عبادی
ادامه نوشته »تصنیف بلند وحده هو(محمدتقی بهنام فر)
از دست بریدهات سبــو جاری شد تصنیف بلند«وحده هو» جاری شد در ذهـن مشـوّش و گـرفتـار فـرات هـفـتــاد هــزار آرزو جـــاری شــد محمدتقی بهنام فر
ادامه نوشته »