از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه با قامت سرو و با رخی همچون ماه ناگاه برآمد از دل دشمن و دوســت لــا حـــول و لــا قـــــوه الــــا بــــالله سید محمد خسرونژاد
ادامه نوشته »سوز لب تشنه(عباس براتی پور)
تصویر تو را شفق چو در قاب گرفت رنگ از رخ خورشیدی مهتاب گرفت سوز لب تشنه ی تو را نازم چون دریا دریا ز دیدگان آب گرفت عباس براتی پور
ادامه نوشته »سوره ی صبر(محمدجواد غفورزاده)
هم عشقِ بلند پایه، همراه تو بود هم عاطفه، مثل سایه همراه تو بود ای «سورهی صبر» هر کجا میرفتی «هشتاد و چهار آیه» همراه تو بود محمدجواد غفورزاده
ادامه نوشته »تلاوت(سید عباس صدرالدینی)
دیباچه ی سرخ آفتاب است سرت گلبانگ صدور انقلاب است سرت با آنکه تنت مانده به صحرای بلا مشغول تلاوت کتاب است سرت سید عباس صدرالدینی
ادامه نوشته »آیه(خدیجه پنجی)
در بیست و سه سال لطف حق شامل شد تــا مــــعــجــزهی عــظیــم وی کــامــل شد امــا هــمـــه آیـــههــــای قـــرآن زینب(س) یـــکبــــاره بــــه قـــلـــب کــربــلا نازل شد خدیجه پنجی
ادامه نوشته »مهتاب در آب(علی انسانی)
من آب فرات را مکدّر دیدم او را خجل از ساقی کوثر دیدم مردم همه عکس ماه بینند در آب من چهرهی مهتابی اصغر دیدم علی انسانی
ادامه نوشته »نامه(جلیل صفربیگی)
بنویس که با شتاب باید برسد فوراَ ببرش، جواب باید برسد لبهای رقیه از عطش خشک شده این نامه به دست آب باید برسد جلیل صفربیگی
ادامه نوشته »لهجهی خون(سید حسن حسینی)
گـــر بر ستـــم قــرون بـــر آشفت حسین(ع) بیداری ما خواست، به خون خفت حسین(ع) آنجـــا کــــه زمــــان محــــرم اســـرار نبـــود با لهجـــهی خـــون سرّ مگو گفت حسین(ع) سید حسن حسینی
ادامه نوشته »سوغات(محمدجواد غفورزاده)
تا باد، گــره گشــای زلــف چمـــن است بر سینه ی لاله، داغ گل های مــن است هجــده یــوســف، اگــرچـه از دستم رفت سوغات من از سفر، همین پیرهن است! محمدجواد غفورزاده«شفق»
ادامه نوشته »اذن تو(جلیل صفربیگی)
با اذن تو تیر پر به سوی تو گرفت جا در سر پیشانی و روی تو گرفت وقتی که برید حنجرت را خنجر صد بار اجازه از گلوی تو گرفت جلیل صفربیگی
ادامه نوشته »