مردی که دلش به وسعت دریا بود مـظـلـومتر از امــام عــاشــورا بـود آنروز کـــه بـر جــنــازهاش تیر زدند در شـهر مــدینه کــربــلا بــرپــا بود هاشم کرونی
ادامه نوشته »آوای خون(احد ده بزرگی)
مرا امشـب به لب آوای خون است دل خون دیدهام مینای خون است ببــار ای ابــر دیـده خـون بهدامــن که دشـت کربلا دریای خـون است احد ده بزرگی
ادامه نوشته »حرف سفر(کاظم بهمنی)
در دلش قاصدکی بود، خبر می آورد دخترت داشت سر از کار تو درمی آورد همه عمرش به خزان بود ولی با این حال اسمش این بود: نهالی که ثمر می آورد غصه می خورد ولی یاد تو تسکینش بود هر غمی داشت فقط نام پدر می آورد او که می خواند تو را قافله ساکت می شد عمه ناگه ...
ادامه نوشته »غم دست(سیدحبیب نظاری)
دو دست مهربــــان آن سپــــیدار کنــــــار رود افتـــــادنـــد انگــــــار غم آن دســتها را منتشــــر کن دوبیتی، دست روی دست مگذار! سیدحبیب نظاری
ادامه نوشته »تبسم(مهدی جهاندار)
دریای نوری و به تلاطم نشسته ای صحرای طوری و به ترنّم نشسته ای با مژده ی “فصلِّ لربِّک” رسیده ای در خانه ی “لیُذهب عنکُم” نشسته ای با چادر گُلی سر سجاده سالهاست با آسمانیان به تکلُّم نشسته ای “اَلیوم…” روز شادی دلهای خسته است آن روز را غدیر تر از خُم نشسته ای با گردش نگاه تو می ...
ادامه نوشته »کاروان عشق وعطش(ابراهیم قبله آرباطان)
با کاروانی از عشق و عطش آمدهاند! هفتاد و دو خوان عشق را پشت سر گذاشتهاند. هفتاد و دو ابراهیم تیر بر دوش و هفتاد و دو موسای عصا بر دست، آمدهاند! آمدهاند تا عطش دیرینه را سر بکشند و جرعه جرعه از می طهور ایمان، سیراب شوند. آمدهاند تا بعد از هزار سال، سنجها در فراقشان بنالند و زنجیرها ...
ادامه نوشته »گوشههای مرقدت(ایرج قنبری)
گرفتم از شـقــایـــقها ردت را نشــان منــزلـت را، مقصدت را به دل دارم امید آن که یک روز ببوسم گوشه های مرقدت را ایرج قنبری
ادامه نوشته »آن دو لبخند(محمد حسین صادقی)
طبعم به ولای آن دو لبخند شد نغمه سرای آن دو لبخند مانده است هنوز بر لب طف تأثیر صفای آن دو لبخند بر صورت خون گرفتۀ عشق زیباست جلای آن دو لبخند لبخند حسین(ع) و خندۀ جون عالم به فدای آن دو لبخند در خرمن اشتیاق عرفان افتاده بلای آن دو لبخند هر لحظه قیامتی است بر پا در ...
ادامه نوشته »یا حبیب!(کریم رجب زاده)
به روی نیـزه ذکـر یا حـبیــب است هــوا آکنــدهی اَمـن یجـیـــب است نـه تنـها کــودکـان تـــو، خــدا هــم پس از مرگ غریب تو، غــریب است کریم رجب زاده
ادامه نوشته »بوی شب گریهها(عبدالرضا کوهمال جهرمی)
آسمان در غبار پنهان شد، شانه بر شانهی خدا لرزید سقف هفت آسمان ترک برداشت، کعبه همپای کربلا لرزید چاربند ستون آدم ریخت، وقتی از نیزههایشان غم ریخت درد بر شانههای خاتم ریخت، وقتی آن خنجر خطا لرزید نظم آن شانهها که بر هم خورد، بغض هستی شکست و طوفان شد هفت بند صدا به شور آمد، ناله در ناله ...
ادامه نوشته »