خانه / خانم عماد (صفحه 8)

خانم عماد

آئینه ی التهاب(سید مهدی نقبایی)

از شـرم خـود آفتاب را آب نکن آئـینــه‌ی الــتهــاب را آب نــکن با خواندن آیـه نیزه را چوب نزن با آن لـب تشنه آب را آب نـکن سید مهدی نقبایی

ادامه نوشته »

سر بریده(محمدرضا سهرابی)

مــه دشنه‌ی آب دیده را می‌ماند شـب یــاغـی آرمـیده را مـی‌‌ماند غلتیده به خون میان گودال غروب خـورشـیـد سـر بـریده را می‌ماند محمدرضا سهرابی

ادامه نوشته »

دقایق غرق در خون (امیر اکبرزاده)

… و صبح، مانده است در اندیشه« شدن». نه! این صبح هرگز از طلوع خویش شادمان نخواهد شد. هرگز فراموش نخواهد کرد سرخ‌ترین شفق طلوع خویش را که در دقایق غرق در خون، بر زمین خواهد افتاد. صبح، مانده است در اندیشه«شدن». *** قطرات گرم عرق بر پیشانی ملیحش روان می‌شود وخستگی در چهره‌اش نمایان؛ اما هنوز چشمی به میدان ...

ادامه نوشته »

درد پنهان(مشفق کاشانی)

مه، بارقه‌ای است در شبستان حسین(ع) شــب، حـــادثــه‌ای ز درد پنهان حسین(ع) هــر صــبـــح، ز دامـــن افـــق خـــون آلـــود خورشید بـر آیـــد از گـــریـــبــان حسین(ع) مشفق کاشانی

ادامه نوشته »

خشم شرر(احد ده‌بزرگی)

یک‌باره چو مهر، شعله‌ور گشت عباس سوزنده‌تر از خشم شرر گشت عباس بـا یاد لب خشک جگر گوشه‌ی عشق از شـط فــرات، تشـنه برگشت عباس احد ده‌بزرگی

ادامه نوشته »

غروب کربلا(کریم رجب‌زاده)

ســر خــورشیــد بر نی آشنا زد علــم بــر بــام قلب عاشقان زد غــروب کــربـــلا رنــگ فـلق بود مگر خورشید را بر نی توان زد؟! کریم رجب‌زاده

ادامه نوشته »

چشم مرگ(محمدرضا سهرابی‌نژاد)

از بس که گل و شکوفه پرپر کردی پیـــراهــن خـــاک را مـعـطــر کردی وقتی که تنت فتاد از زین به زمین چشـمــان حریص مرگ را تر کردی محمدرضا سهرابی‌نژاد

ادامه نوشته »

هدیه (تقدیم به مادر عمروبن جناده)(محمد رضااحمدی فر)

بــریــدم از جــهان پیـوند خود را به اشکی سوختم لبخند خود را بــگیــر این هـدیـه را از من خدایا نمــی‌خـواهم ســر فرزند خود را محمد رضااحمدی فر

ادامه نوشته »

برای دلداری تو(پری انصاری)

زینب… هیچ کس برای دلداری تو نمی آید کسی نیست که زیر بازوان تو را بگیردو اشک از چهره ات بزداید هیچ کس… به تسلای روح خسته و تکه تکه ات نمی آید… از یتیمان قافله ی تو نیز جز با تازیانه یاد نمی کنند وتنها… آه شعله های درد توست که صورت های رنگ باخته و چشم های مصیبت ...

ادامه نوشته »

سقا(سیدحبیب نظاری)

هنوز این عشق پابرجاست، سقا عـلم بـر شـانه‌های ماست، سقا هـنـوز آن مشک در آماج تیر است هـنوز آن دست‌ها برپاست، سقا سیدحبیب نظاری

ادامه نوشته »