چشم هایم دوباره بارانیست حال و روزم پر از پریشانیست هر تپش آه میکشم با درد نفسم بین سینه زندانیست در دلم شوق پر زدن دارم ولی امشب هوا چه طوفانیست دلم از سنگ غم ترک خورده که فرو ریختن دلم آنیست بی قرار و خراب و دلتنگم آنقدر که دلم به دنیا نیست کوچه کوچه اسیر و شبگردم کار ...
ادامه نوشته »خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد(رضا قربانی)
خدا کُنَد که کسی تیر اینچنین نَخورَد بدونِ دست به یک لشگر ِ لعین نَخورَد سه شعبه تا که رها شد نشستم و گفتم خدا کند که به آن چشم ِ نازنین نَخورَد بدونِ دستْ کسی که تَنَش پُر از تیر است خدا کند ز بلندی فقط زمین نَخورَد کنار ِ پیکرت افتاده استخوانِ سرت خدا کند که کسی گُرز ...
ادامه نوشته »مشک بر دوش به دریا آمد(لطیفیان)
مشک بر دوش به دریا آمد همه گفتند که موسی آمد نفس آخِر ماهیها بود ناگهان بوی مسیحا آمد از سر و روی فرات، آهسته موج می ریخت که سقا آمد او قسم خورده که سقا باشد آن زمانی که به دنیا آمد دست بر زیر سرِ آب نبرد علقمه بود که بالا آمد کاش آن تیر نمی آمد، حیف ...
ادامه نوشته »حرف دل آب (سعید حدادیان)
حرف دل آب را کجا می زد مشک سرتا سر کربلا صدا می زد مشک تیری آمد به قلب عباس (ع) نشست چون طفل رباب دست و پا می زد مشک سعید حدادیان
ادامه نوشته »ای همه ی خوبی..(محمدرضا سنگری)
ای حسین، ای همهی ما، همهی خوبی، تمامی عشق! با تو عشق را فهمیدیم. خوبی را شناختیم و به کشف «خود» پرداختیم. بی تو همه چیز بی معنی بود، آسمان، بلاهتی آبی، آب سفاهتی سرگردان، زمین سنگی تیپا خورده و درختان رسوایانی ایستاده بودند. اینک نیز عشق توست که گرممان میکند. گریه بر توست که طراوت و شکفتنمان میبخشد و ...
ادامه نوشته »هنگام جدایی(عبدالرحیم سعیدی راد)
نگاه نازنینت کربلایی لبانت قاری «قالوا بلی» یی به خواهر گفتی از بالای نیزه: رسید ای وای هنگام جدایی! عبدالرحیم سعیدی راد
ادامه نوشته »یک عمه زینب..(سید حبیب نظاری)
دوباره دسته دسته سوگواری محرم، جمعه ، باران، بیقراری خدا، تا بر نگشتی کاش می داد به ما یک عمه زینب بردباری سید حبیب نظاری
ادامه نوشته »شور محرم(محمد روحانی)
تـا هست جهــان شـور محــرم باقی است این جلوه ی جان در همه عالـم باقی است ازنـالـه ی نـیـنــوای یـاران حسـیـن همواره به لب زمـزمه ی غم باقی است شاعر: محمد روحانی
ادامه نوشته »علی اصغر(ع)(جلیل صفربیگی)
اصغر که نشست تیر بر حنجر او مانند کبوتری که بال و پر ِ او… وقتی که به روی دست بابا جان داد یک سو تنش اوفتاد و یک سو سرِ او شاعر: جلیل صفربیگی
ادامه نوشته »روز ازل به دست تو چشمم خریده شد (حمید کریمی)
روز ازل به دست تو چشمم خریده شد اصلا برای خون تو اشک آفریده شد با دست مادرتان برای تمام ما پیراهن عزای محرم بریده شد با دست روضه خوان که خدا بود یک به یک نقش تو بر نگین دل ما کشیده شد چون دید در مسابقه ی عشق برتریم چشمان ما برای شما برگزیده شد هر کس به ...
ادامه نوشته »